Thursday, April 01, 2004

سه شنبه و چهارشنبه روزهاي اوج ِ مزخرفيت تعطيلات نوروز هستند. چه جوري مزخرف بودن رو توصيف کنم؟ از اين بگم که اينترنت ندارم و مجبورم صبحها ساعت هفت بيدار شم و از اشتراک شبانه استفاده کنم در نتيجه در طول روز بي حال و خواب آلودم. صبح هم توي وقت محدود و خواب آلود وبگردي مو نمي فهمم. يا شايد بهتر باشه از اين بگم که ديشب ساعت ده فهميديم لوله ي آب ترکيده و گاراژ رو آب گرفته و امروز صداي کلنگ کارگرها که مشغول کندن زمين هستند گوشنوازي مي کنه و آب که قطعه و شانديز امروز هم به همين خاطر کنسل شد. يا از اين بگم که طبق معمول حوصله و انگيزه انجام تکاليفمو ندارم. يا از وبلاگ جمعي بگم که اوضاعش بي ريخت شده. از اين بگم که دوباره رفتم سراغ دمبل ها و نتيجه اش اين شده که تمام بالاتنه ام بسته و به همراه کم خوابي يک حالگيري ِ مضاعفه. از اين بگم که از غر زدن خودم خسته شدم از بي انگيزگي و بي انرژي بودن دارم بالا ميارم. از اينکه يه رفيق درست و حسابي ندارم...
البته چيزهاي خوشايندي هم پيدا مي شه، مثل فيلمهايي شبکه ي پنج مي ذاره ( فيلمهايي که از شبکه پنج تهران کش مي رن و اينو از حاشيه هاي سياهي که به بالا و پايين فيلمها براي حذف کردن آرم شبکه ي تهران اضافه کردند براحتي ميشه فهميد) و همچنين چندتا نوشته و مقاله اي که از اينترنت گير ميارم. « جاده تباهي» با بازي تام هنکس و پل نيومن، دزدان دريايي کارائيب و ديدن دوباره جاني دپ، « جنگ ستاره ها، اپيزود 4، حمله ي کلونها» و چندتا فيلم اکشن ِ تر و تميز ديگه و همه هم با دوبله ي فارسي که ميشه گفت به جرح و تعديلهاش در! و متاسفانه افسوس هميشگي يعني « پدر خوانده 2» همچنان باقي موند. روزي که بعد از مدتها انتظار اين فيلمو گذاشت مصادف شد با روزي که از زمين و زمان برامون مهمون مي باريد. همچنين افسوس براي « عروس آتش» که خانواده خبر داشتن من ديدمش و تحمل پايان تلخشو نداشتن و اين حسرت رو برام باقي گذاشتن که يک بار ديگه از بازي "فرهان" لذت ببرم، اسم هنرپيشه هه چي بود، نوک زبونمه ها، فرخ نژاد بود؟. بي خيال. حرفهاي زياد براي زدن دارم اما فعلا همينقدر بسه.
آها... يه چيز ديگه يادم اومد. چند روز پيشا به ذهنم رسيد براي اينجا يک مرام نامه درست بکنم، و لينکشو بذارم بالاي صفحه که هميشه جلوي چشمم باشه، مرام نامه اي که باعث بشه اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم. مفاد اوليه اش اينا هستن، به مرور زمان کاملش مي کنم:

به نام خودم.
مرامنامه وبلاگ "درد دلهاي صادقانه"
بند1. هيچگاه براي خوشايند خواننده ننويس، هدفت تنها گفتن ناگفته و خالي کردن خودت باشد.
تبصره1. قائل به قانون "حرفهايي هست براي نگفتن" باش.
بند2. هيچگاه به کامنتها دل نبند. خودت را دربند اينکه به کامنتها پاسخ دهي اسير نکن و قانون "کامنتم به کامنت ات" را دوباره رواج نده.
بند3. هيچ محدوديت زماني و يا کمّي براي نوشته هايت قائل نشو. هروقت و هرچقدر که خواستي بنويس.
بند4. يادم رفت. صد بار به ت گفتن يک چيزي که به ذهنت مي رسه زود بنويسش ديگه!