Anything different is good
جمعه شب بود، يکي از اعضاي شبکهي خوابگاه براي مدت کوتاهي تعداد زيادي فيلم share کردهبود. فيلم Groundhog Day رو روي سيستماش ديدم. اسمشو نشنيدهبودم و فکر نميکردم ارزش ديدن داشته باشه. سرچي توي IMDB زدم و ديدم امتياز خيلي خوب 8 از 10 رو داره. پس نشستم پاش. 20 دقيقهي اول فيلم زياد جذاب نبود. اما از وقتي ماجراي اصلي داستان شروع شد فوقالعاده بود. وقتي فيلم تموم شد هم کلي خنديدهبودم و هم با احساس رضايت کامل از پاي کامپيوتر بلند شدم. سوژهي اصلي فيلم حلقهي زماني، Time Loop هست. يک روز به صورت مکرر تکرار ميشه. هر روز همان ديروزه و تنها کسي که خبر داره تو هستي. تو توي امروز گير کردي، هر لحظه و هر ثانيهشو کاملا حفظ شدي اما براي ديگران اينگونه نيست. فقط يک روز فرصت داري با کسي آشنا بشي و اگر بيافته به فردا بايد دوباره همه چيو از صفر شروع کني. اين مضمون علاوه بر اينکه باعث شده فضاي کميکي براي قهرمان فيلم بوجود بياد، در عين حال فضاي رعب آوري هم هست. هر روز همان ديروز. همهچيز تکراري.
فيلم نهايتا پايان خوشي داره و روند خوبيهم طي مي کنه. قهرمان فيلم که همهچيز، هر ثانيهاش رو در تنها روزي که درش زندگي مي کنه کاملا حفظ شده ابتدا به سمت شر کشيده ميشه. يعني با علم اينکه هرکاري که بکنه، حتي اگر بميره بازهم فردا بر ميگرده سرجاي قبلش، شروع مي کنه به دزدي، خوشگذروني و خانوم بازي. اما اين روند به نتيجهاي نميرسه، حالي نمي ده. نتيجه اينکه قهرمان کشيده ميشه به اون سمت، يعني از قدرت پيش بينياش استفاده ميکنه براي کمک به شهر، نجات بچهاي که از درخت ميافته، کمک به کسي که غذا توي گلوش گير کرده و ...
من از اين تغيير روند دفاع ميکنم، هرچند شر لذت بخشه، اما گذراست در مقابل لذت خير موندني تر و شيرين تره.
القصه که ديدن اين فيلم توصيه ميشود.