Goodbye Blogger
ما رفتيم به وردپرس دات کام
www.iceb0y.wordpress.com
www.iceb0y.wordpress.com
همان آدرس قبلي است که blogspotاش با wordpress جايگزين شدهاست.
.مینويسم شايد که باشم
ما رفتيم به وردپرس دات کام
www.iceb0y.wordpress.com
www.iceb0y.wordpress.com
همان آدرس قبلي است که blogspotاش با wordpress جايگزين شدهاست.
by One of Many @ 11:42 PM 3 comments
کتابي ميخونم به نام «بيست و يک داستان از نويسندگان معاصر فرانسه» انتخاب و ترجمهي داستانها از ابوالحسن نجفي است. اسمي که داد ميزنه آدم معروفيه و کارهاي زيادي هم داشته اما يادم نميياد چه ترجمهاي ازش خوندم، باري تا الآن که از کارش راضي هستم. از اطلاعات روي جلد که بگذريم ميرسيم به اولين صفحهي داخلي کتاب که روش با مداد اتود نوشتهشده «تقديم به رئيس گوگل ;)» از اينکه کتاب رئيس گوگل دست من چهکار ميکنه هم بگذريم و برسيم به محتواي کتاب و داستاني که من ميخوام در ادامه تعريف کنم. تا الآن 4 داستان کتابو خوندم و قصد ندارم با سرعتي بيشتر از يک داستان در روز بخونم. حيفه که زود يک کتاب خوبو تموم کنم. خوندن اين داستانهاي خوب باعث شده به اين فکر کنم که داستان کوتاه دو چيز لازم داره، يک خط ايده بعلاوهي پختن اين يک خط در چند صفحه. اولي خلاقيت و تخيل ميخواد و دومي هم قريحه و توان نويسندگي. يادم مياد از جلسات داستاننويسي کلاس پرورشي دوران راهنمايي. از معدود دفعاتي بود که يک کلاس پرورشي خوب در اومده بود. از اينکه معلماش کي بود و به کجا رفت چيزي يادم نميياد. اما کلاسها جالب بود. در ابتداي سال جدولي درست کرديم که اگر درست يادم باشه سه تا ستون داشت، قهرمانهاي داستان، هدف داستان و نتيجه گيري. اين ستونها با کمک و تخيل بچهها با مواردي کاملا نامربوط پر ميشد بعد مينشستيم به نوشتن داستاني که به اين ترتيب قهرمانها و اهداف ونتيجهاش تعريف شدهبود. کار لذت بخشي بود. مثلا يادمه يک بار قهرمانهاي داستان درختهايي بودند که بايد سفر ميکردند؛ نتيجهي داستان يادم نميياد، اما يادامه که داستان سرائيدم از درختهايي که قطع شدهبودند و سوار بر يک کاميون باهم صحبت ميکردند. علاوه بر من يکي ديگه از بچهها هم توي اين کلاسها خوب مينوشت. من نقش بچه مثبت و شاگر زرنگ کلاس رو داشتم و طبيعي بود در اين کلاس هم فعال باشم اما اون يکي از بچههاي شر و تُخس کلاس بود که از مهارتهاي ديگهاش تقليد ادا و اصول معلمها و خندوندن بچهها در زنگ تفريح بود. از کتاب داستانهاي کوتاه شروع کردم رسيدم به زنگ تفريح. ميگفتم، تخيل و خلاقيت هست، فقط بايد براي رشد و پرورش مهارت نويسندگي تلاش کرد و متاسفانه قسمت سخت ماجرا هم همينجاست. چيزي که چارهاش فقط نوشتنه و مدام نوشتن!
by One of Many @ 11:36 PM 1 comments
در نظر بگير دانشجويي در زندان انفرادي زير انواع و اقسام شکنههاي روحي و جسمي و جنسي.
در نظر بگير200، نه 2000 نه اصلا 20 هزار وبلاگ فارسي رو که در اعتراض به دانشحويان و آزاديخواهان دربند عنوان وبلاگشون رو براي يک روز عوض کردند يا مطلبي مرتبط در يک روز خاص نوشتند.
دوباره دانشجوي دربند مذکور رو بهعلاوهي جملهي قبل درنظر بگير. فرقي در حال دانشجو ايجاد شده؟ حال و اوضاع مملکت فرقي کرده؟ کاربرهاي اينترنتي با ديدن اين وبلاگها متحول و روشن و انقلابي شدند؟ آيا اين مساله بازتابي در حد يک آنگستروم در واقعيت، در جامعه داره؟ آيا تونسته طرز فکر حتي يکنفر رو کمي جابجا کنه؟
من به قدرت بلاگستان درزمان انتخابات رياستجمهوري پيبردم. زمانيکه همه توي فضاي مجازي ِ بلاگستان معين رو رئيسجمهور کردهبودند و کاري به واقيعت نداشتند... الآن هم اين بازيها تنها فايدهاش اينه که يک پست به انبوه پستهاي وبلاگهاي فارسي اضافه مي کنه.
بلاگستان فارسي فضايي مجازي و ايزوله از واقعيته که تبديل شده به جايي که در اون با پنهان شدن در زير بيهويتي با اسامي مجازي، انواع و اقسام انقلابهاي دانشجويي و کمونيستي و پادشاهي و خليجپارسي روي ميده که هيچ عينيت و تاثيري در جامعه نداره، شده جايي براي خالي کردن و تاختوتازهاي بيخاصيت و اميد بستن بيهوده و هدر دادن و ...