Sunday, May 29, 2005

معين آمد

با بيانيه‏اي نه‏چندان آتشين و نه‏چندان بي‏خاصيت. بندهاي 4 و 5 اش که جلوي شوراي نگهبان مي‏ايسته و بخشي که مي‏گه از ردصلاحيت شده‏ها و نيروهاي محذوف در کابينه‏اش استفاده مي‏کنه از قسمتهاي جالب بيانيه‏اش هستن. اما اشکال کار در اينجاست که اين فقط يک بيانيه است و يک مشت حرف، نه بيشتر. نکته‏اي که جناب دکتر در نظر نگرفتن اينه که چه‏جوري مي‏شه اجراش کرد؟ آيا مجلس فعلي اجازه‏ي چنين کاري رو به معين مي‏ده؟ آيا حکم حکومتي که معين چه بخواد چه نخواد مديونشه، نمي‏تونه سربزنگاه جلوي معيين رو بگيره؟ آيا قوه‏ي قضاييه و نيروي انتظامي نمي‏تونند به‏راحتي ياران و اصحابي رو که معيين ازشون اسم برده به اتهام‏هاي واهي و پرونده‏سازي حذفشون کنند؟ آيا صدا و سيما با بايکوت خبري (به‏عنوان دم‏دست ترين کاري که مي‏تونه انجام بده) نمي‏تونه صداي معين رو ببنده؟
آدم واقعا چه‏قدر بايد کله‏شق و خيال‏پرداز باشه که با اين‏همه موانع بياد توي صحنه و وعده‏ي انجام کارهاي بزرگ بده!؟ به‏قول پاراسانوشت حداکثر کاري که معيين مي‏تونه بکنه اينه که استعفا بده! به اينجا که مي‏رسه، به‏اين فکر مي‏کنم که معين هم يک مهره است براي داغ کردن تنور انتخابات و نه بيشتر.
الآن عملي‏ترين راه براي حصول نتيجه عمل نکردنه يعني تبديل انتخابات به‏رفراندم. چيزي که درواقع هست، فقط کافيه گشتي در کانالهاي تلوزيوني بزني تا بفهمي چقدر نظام به‏راي منو شما (حالا به هرکس، سفيد باشه يا به معين يا به هاشمي) نياز داره. چقدر مرده‏ي مشارکت حداکثريه.
آقاي معيين از شما خواهشمندم که يک دور با صبر و حوصله قسمت دوم مانيفست جمهوري خواهی اکبر گنجي به‏همراه بيانيه‏هاي دفتر تحکيم وحدت را بخوانيد و دست از لجاجت برداشته تنور انتخابات را بيهوده به‏نفع رژيم گرم نکنيد. با تشکر!

پی‏نوشت: فرار کنيد، سنگر بگيريد!... اين يک بمب گوگلی است!



Human Rights

Wednesday, May 25, 2005

و او اجتماعي مي‏شود.

چند روزه که به‏طرز ناخوشايندي سرم رو شلوغ کردم. با ردگيري يک آگهي روزنامه يک کار طراحي وب نسبتن سنگين گرفتم. الآن که نشستم براش TODO ليست نوشتم حداقل ده تا چيز جديد! داره که بايد ظرف ده روز ترتيبشو بدم، کارو تحويل بدم و نود تومن بگيرم، نود تومن رو هم بايد برم بدم به کلاس طراحي و ساخت روباتيک که امروز رفتم ثبت نام کردم، البته احتمالش هست تشکيل نشه، غير از اون هم طبق معمول يک هندوانه از سيامک (خدارحمتش کنه) زير بغل دارم که بازهم طبق معمول بعد از اينکه حسابي منو به حولُ ولا انداخته که براش درستش کنم، حالا که تکميلش کردم از آقا خبري نيست. براي جشن فراغت هم بايد يک کليپ روبراه کنم که براي تحويلش زير فشار شديد بچه‏هاي نگارش هستم تا براش narration بنويسن! کار کائوس هم يک گره کوچيک داره که باز نمي‏شه، نمي‏دونم چرا، تو مي‏دوني؟ فردا هم شايد با بروبچ رفتم کلاس بدنسازي، مي‏گن جاي توپيه، وگرنه مي‏رم سعداباد با پسرخاله‏ها دويدن. فعلن همين، برم تا به بازي ليورپول برسم.

Tuesday, May 24, 2005

پاراگراف‏هاي‏ خواندني

پاراگرافهايی که طي چند رو اخير خوندم و ازشون لذت بردم:

[خورشيد خانوم] من از حکومتم متنفرم. از دزدهايي که کشورم رو، هوا رو، و خنده رو از مردم کشورم دزدين متنفرم. از ناتواني خودم هم متنفرم.

[سمي‏آدم] خدايا... آخه الآن که هنوز موبايل نسل سوم از راه نرسيده نقشه نسل چهارمش رو هم کشيدن، دونستن اينکه چه جوري ميشه با 4 تا ترانزيستور فرستنده AM ساخت به چه دردي ميخوره؟!!!! البته براي کسايي که با رشته دلنشين برق آشنا نيستن بگم که اين دونستنه که ميگم به هيج وجه چيز ساده اي نيست! شامل اين ميشه که 500 جور انتگرال و معادله ديفرانسيل و معادله حالت و کوفت و زهرمار ديگه رو حل کني تا آخر يه چيزي به دست بياري که عملا هم کار نمي کنه! و اگر هم بکنه مي توني خيلي پيشرفته ترش رو بري در مغازه با 500 تومن بخري!


[عباس معروفي] يک بازي هنوز باقي‌ست: دو روز زودتر صلاحيت‌ها تأييد شد که در اين فرصت کساني جيغ بکشند، داد بزنند، خودشان را به خدا برسانند تا رهبر يک حال تخمي به ملت بدهد؛ "صلاحيت فلاني هم از صدقه‌ي سر آقا تأييد مي‌شود."
لطفاً به اين انتخابات بشاشيد. در اين دو روز مخ طرف (يعني مخ همان مخ کوچولو) را زده‌اند.

[نيک‏آهنگ] دور جدید بازی، یعنی پذیرش حکم حکومتی. اعلام زود هنگام رد صلاحیت معین، یعنی امکان‌پذیربودن معامله و بازی تایید-رد صلاحیت تا پایان وقت قانونی. نتيجه: گرم‌کردن تنور انتخابات، شکستن رای هاشمی، گرفتن آرا بیش‌تر از مردم، و ایجاد مشروعيتی که باز مورد نظر نظام است. حفظ نظام، از اوجب واجبات است...نه؟

[علي‏رضا] ... ولی یه چیز رو مطمئنم که اگه حداقل این جماعت وبلاگ نویس با هم‏دیگه هم‏دل و هم‏رای بشن و اعلام کنن که رای نمی‏دن، این حضرات حساب کار دستشون میاد.

Monday, May 23, 2005

تحريم: آری.

ديشب وقتي رفتم پايين و پدرم گفت که اخبار 20 و 30 نتايج تاييد صلاحيت‏هارو اعلام کرده و معين و يزدي رد صلاحيت شدن اولش گيج شدم و فکر کردم از اين خبرهاي مورددار 20 و 30 بوده، چون قرار بود نتايج سه خرداد اعلام بشه، اما وقتي اخبار ساعت نه، با افتخار خبر از آخرين شاهکار وقيحانه‏ي شوراي نگهبان داد مطمئن شدم. حالا با اين حساب و به‏قول يه بابايي کف آزادي انتخابات هم که معين بود برآورده نشد و ما درچنين روز فرخنده‏اي يعني دوم خرداد اعلام مي‏کنيم "انتخابات خير، رفراندوم آري!"

اين آخرين خبر رو هم از داور نبوی داشته باشين، تا کمي با هم راجع به دسته‏گل قبلي شوراي نگهبان بخنديم:
آخرين خبر: ديروز شش شير که از باغ وحش تهران فرار کرده بودند، به ساختمان مجلس شوراي اسلامي حمله کردند و وارد صحن علني مجلس شدند. در اين حادثه هر شش شير زخمي شده و يکي از آنان به دليل گازگرفتگي شديد درگذشت. در اين حادثه به نمايندگان هيچ آسيبي نرسيد.

Sunday, May 22, 2005

سفيد.

اين وب لاگ به نشانه‌ي هم‌بستگي با زندانيان اهل قلم، مجتبي سميعي‌نژاد، اکبر‌ گنجي (هم‌اکنون در حال اعتصاب غذا)، تحصن روزنامه‌نگاران و رفتار وقيحانه‌ي نمايندگان مجلس با خبرنگارارن، امروز يکشنبه به صورت سفيد منتشر مي‌شود. (پيشنهاد از ف.م.سخن)

































Saturday, May 21, 2005

... و ماگرد جهان گشتيم!

1. تاييديه ديپلم‏ام توي بايگاني بود، در يک وجبي پرنده‏ام. اون‏هم ده روز، اما مسئول بايگاني به خودش زحمت نداده‏بود که توی اين مدت بذارش داخل پرنده‏ام و اين باعث شده‏بود که من به‏دنبال اين تاييديه‏ي کذايي دور مشهد راه‏بيافتم. از پست مرکزي به پست ناحيه از اين دبير خونه به اون دبير خونه، .. تا بالاخره امروز بعد از يک ماراتون سه روزه و بو کشيدن رد تاييديه فهميدم که آب در کوزه (البته کمي اون طرفتر کنار ِ کوزه) است و ما گرد جهان را گشتيم.

2. نظرتون رو در مورد طراحي اين وبلاگ به‏م بگين. کاري که اين سه چهار روز اخير باه‏ش سرگرم بودم و ساخت يک وبلاگ کامل با لينکدوني، وبلاگ‏چه، لوگو، پروفايل، فليکر و ... رو تجربه کردم. اگر مايل به داشتن وبلاگي کامل هستيد درنگ نکنيد و با من تماس بگيريد، 30 تومن بدهيد و فول بلاگر شويد! (البته من از اين همشهري‏مون چون کار اول بود 25 تومن گرفتم ولي شما ديگه مشتري اول نيستيد!)

3. بعد از اينکه اين آقا رو توي کتاب‏فروشي امام ملاقات‏کردم رفتم و در يک موسسه‏ی کاريابي غير دولتي ثبت‏نام کردم تا برام کار پيداکنن. او‏ن‏ها هم گفتن باشه هروقت پيدا کرديم به‏ت خبر مي‏ديم تا بذاريم‏ات سرکار. حالا نکته‏ي اين خبر چي بود؟ اينکه من قبلا هم به يک موسسه‏ي ديگه سرزده بودم براي ثبت نام 43 هزار تومن حق ثبت‏نام مي‏گرفتن اما اين يکي فقط با هزارو سي‏صدتومن ثبت نام کرد! به‏نظر شما کمي اين تفاوت نرخ ثبت‏نام فاحش نيست!؟

Wednesday, May 18, 2005

خراب‏شده

اعصاب‏ام شديدا از اين مملکت خراب‏شده بهم‏ريخته است. براي يک تاييديه‏ي تحصيلي دبيرستان سه هفته‏است دارم مي دوم و هنوز به‏جواب نرسيدم. هنوز عرق‏هاي دنبال پرونده‏ي معافيت دويدنم که توي گاوداري نظام‏وظيفه گم شده‏بود، خشک نشده که توي هچل تاييديه‏ي تحصيلي افتادم. ترجيع‏بند افکارم اين‏روزها شده "خراب شده"، اين مملکت خراب شده، که نه کاري توش پيدا مي‏شه و نه مدرک تحصيلي‏ات رو به‏ت مي‏دن. گندش بزنن.

چه‏کار مي‏شه کرد؟
گزينه‏ي اول: ايران رو نابود کنيم. (کاري که در حال انجامه و فقط کمي صبر لازم داره، بوي گندش رو نمي‏شنويد؟)
گزينه‏ي دوم: خودمون رو نابود کنيم. (اين‏هم در حال انجامه، بوي گندش توي همين نوشته‏ها شنيده مي‏شه)
گزينه‏ي سوم: سازش. (متاسفم)
گزينه‏ي چهارم: فرار. (با جيب خالی!؟)

Monday, May 16, 2005

متاسفم

من همينم که هستم.
آره، متاسفانه بايد عرض کنم که همينم و همان نيستم.
چرا من همينم؟ متاسفم، فقط مي تونم بگم که من فقط همينم.
من اينجام و اونجا نيستم.
بازهم متاسفم که من اونجا نيستم.
من همينم که اينجا هستم. خيلي متاسفم خيلي.
در يک روز سرد بهمن 60 من اينجا، همين شدم. دست خودم نبود و خيلي متاسفم که دست خودم نبود.
همين شدم و اونهم اينجا! واقعن متاسفم.

Wednesday, May 11, 2005

رنگين‏کمان

rainbow-2

زير بارون، توی ترافيک و شلوغی، درگير با کلاج و ترمز، هيچی بيشتر از يک رنگين‏کمون مشتی نمی‏چسبه.

[+] بقيه‏ی عکسها

Tuesday, May 10, 2005

خان اول

اگر آگهي‏هاي استخدامي رو شبانه‏روزي بگردي در رشته‏ي برق-الکترونيک مطلقا کاري پيدا نمي‏کني که براي استخدام نياز به سابقه کار نداشته باشه. از حداقل 2 سال تا 20 سابقه کار شرط اول و خان اوليه که بايد ازش بگذري. در مورد خان‏هاي بعدي هم بعدا صحبت خواهيم کرد.
وقتي آدم اين‏همه آگهي استخدام مي‏بينه که مهندس‏هاي حرفه‏اي با سابقه کار زياد مي‏خوان اين سوال در ذهن‏ش ايجاد مي‏شه که "يعني اين مملکت اين‏همه مهندس بيکار با سابقه کار زياد داره؟ وگرنه اينها چه‏جوري نيروي خودشونو جذب مي‏کنند!؟" و حسابي افسرده مي‏شه!
خلاصه که ما فعلن درخان اول مانده‏ايم. برم ببينم توي اين دفترچه‏ي آزمون کارشناس براي قوه‏قضاييه چي نوشته. همين مونده که بريم زير دست مرتضوي کار کنيم!

Monday, May 09, 2005

تسلي

قبول شدن در کنکورارشد به‏منزله‏ي دوسال به تاخير انداختن جستجوي جدي براي کار است و قبول نشدن در آن يعني آغاز جستجوي جدي براي کار و اينکه جان کندني را بايد کند.

Friday, May 06, 2005

تگرگ!

DSC07023

افتضاح

همين الآن رتبه‏امو ديدم. به همون افتضاحی‏ای بود که انتظارشو داشتم و هيچ‏کس ديگه انتظارشو نداشت. به هرکی می‏گفتم خراب کردم مي‏گفت خيال کردی، حتمن قبول می‏شی! نمی‏دونم من کنکور داده بودم يا او‏‏ن‏ها! حتی با بعضی‏ها هم شرط بستم.
با اين‏که خوب خونده‏بودم، اما کنکور رو خراب کردم و حالا بايد بگم خداحافظ ارشد. خداحافظ برق. خداحافظ مطالعات سطوح بالاتر در رشته‏مورد علاقه ...
زياد ناراحت نيستم، چون خودمو برای اين لحظه آماده‏کرده‏بودم و پيش‏بينی‏شو می‏کردم. ناراحتی‏ها و عصبانيت‏ام از نحوه‏ی سوالات کنکور رو همون يکی دوهفته‏ی اول بعد از کنکور در کردم. حالا ديگه کسی اينجا حرفی از کنکور نمی‏زنه. تموم شد رفت. از فردا، نه از همين امروز مرحله‏ی جديد زندگی من شروع شد.
با مدرک ليسانس و کارت معافيت خدمت در دست به خيل بي‏کاران جويای کار پيوستم. ورودم مبارک!

Thursday, May 05, 2005

ابتياع سيستم

ازخواب که بيدار شدم به پسرخاله‏هه زنگ زدم بريم دنبال سيستم قيمت کردن. مدتيه که بالاخره تصميم گرفتم ارتقاء سيستم‏ام رو که يک آروزي چندين ساله است عملي کنم. با گشت و گذاري که در انجمنهاي سخت‏افزاري persiantools کردم گرفتن يک سيستم AMD ، شصت وچهاربيتي Athlon با گرافيک 256 MB ، رادئون يا جيفورس، انتخاب خوبيه. پسرخاله‏هه يکي از رفقاش توي سوپرکامپيوتر نرسيده به چهارراه‏خيام مشغول به کاره، مي‏گه بريم اونجا. مي ريم، اما بسته است. ساعت 6 نشده. زود اومديم. مي‏ريم توي مجتمع تک چرخيدن و قيمت کردن. CPU اوني که مي خوام هست. با گارانتي درست و حسابي و قيمت متعادل. اما گرافيک گيرنمي‏ياد. اکثرا يا 5200 دارن يا 5700 جيفورث، رادئون هم 9200 بالاتر ندارن. از چندجا مشخصات يک سيستم کامل AMD مي گيرم. دوروبر 700 تا 750 تومن مي شه، تازه بدون ارضاء گرافيکي. سيستم خودم رو کلا 150 تومن مي خرن، يعني 500 تومن ديگه حداقل لازم دارم، خونه که رفتم بايد بشينم به مخ زدن مامانه. بعد از يکي دو ساعت گشت زدن در مجتمع تک، سوپر کامپيوتر هنوز باز نکرده. جويا مي شيم مي گن پنجشنبه‏ها عصر بسته است. اينقدر کاروبارش سکه است که پنج‏شنبه ها مي‏بنده. يک رايتر LG از همون تک مي خريم 26 و پونصد با يکسال گارانتي. ميايم خونه دل و روده سيستم قديمي رو بيرون ريختن تا رايتر نصب کنيم. نصب نمي شه. درنتيجه پسرخاله‏هه رو مي رسونم ومي‏شينم به وبلاگ نوشتن!

خواب

ساعت نه صبح از خواب بيدار شدم وساعت 12 هم ناهار خوردم الآن هم خوابم مياد. ديشب بدک نخوابيدم. طرفاي صبح بود که دو سه باري از خواب بيدار شدم. يکبار با صداي رعد و برق و بارش بارون بيدار شدم. يک بار ديگه هم باخواب بدي که ديدم. سگي که به طرف م مي يومد و من هم قايم مي شدم. آخرين بار هم خواب خرسهاي قطبي‏اي که به يک گوسفند گنده حمله کرده بودند. نمي دونم چرا سوژه‏ي خوابهاي ترسناک من حيوانات وحشي مخصوصا سگ و شير هستند. احتمالا دليلش برگرده به اينکه رازبقا و برنامه‏هاي مستند زياد نگاه مي‏کنم. چه مي‏شه کرد که به جز فوتفال، تنها برنامه هاي بدردبخور تلوزيون همين مستندهاشه. البته بي انصافيه اگه يادی هم از پرستاران نگيم. دراون شبي گندي که چلسي باخت، STEPH پرستار مهربون مجموعه‏ي پرستاران هم مرد. خيلي ماثر کننده بود. برم بخوابم، نه برم اخبار ورزشی گوش بدم ببینم از بازی دیشب چی می گه. چی می خواد بگه؟ نه بهتره برم بخوابم. تا اینکه شب سرحال باشم و بد بخوابم و خواب گرگ و خرس قطبی ببینم.

فوتفال!

عجب بازي‏اي بود ميلان-آيندهوون. همين الآن تموم شد. باخت لذت بخشي داد آيندهوون. برعکس بازي گند ديشب چلسي که باخت خيلي گندي هم داد.

Tuesday, May 03, 2005

ارشد

خير سرشون! اعلام نتايج موکول شده به جمعه شب ساعت 20. خودمو براي مرگ يکبار شيون يکبار ِ امشب آماده کرده بودم، اما الآن فقط بايد خبر دار بشم که مجاز شدم، مساله‏اي که احتمالش 97.369 % بود اما مهم رتبه آوردنه که اون احتمالش 97.369-100 يعني 2.631 درصده متاسفانه!
در هرحال، اينجا مي شه فهميد که چه‏کسي مجاز شده و چه کسي خير، براي فضولي بدک نيست.

Sunday, May 01, 2005

جون هرکي دوست داري کامنت با نام و آدرس بذار

چجوري؟ خب، اين سوال منصفانه‏ايه. چون در سيستم جديد نظرخواهي بلاگر ممکنه بار اول گيج بشي و نفهمي که چطور مشخصات‏ات رو انتخاب کني، من درسطح اکابر يادمي‏دم چجوري بنويسي. شکل صفه‏ي نظرخواهيه بلاگر (قسمت پايين‏ش)اينجوريه:



و همينطور که در اين شکل ديده مي شه براي نوشتن مشخصات بايد لاگين کرد که در اين صورت اگر يوزر بلاگر باشي و حوصله‏ي لاگين کردن داشته باشي، وقتي کامنت‏ات ارسال بشه اسم توي پروفايل‏ات رو که لينک مي‏شه به پروفايل‏ات به عنوان نويسنده‏ي کامنت نمايش مي‏ده که زياد جالب نيست. چون اولا بايد نويسنده لاگين کنه، که معمولا افراد نمي‏کنند و درنتيجه کامنت به‏صورت ناشناس (Anonymous) ارسال مي‏شه و ثانيا خواننده بايد حتما اون پروفايل رو باز کنه تا بفهمه نويسنده کي بوده.
اگه کمي با دقت بيشتر به صفحه‏ي نظرخواهي نگاه کنيد مي‏بينيد که دربالاي قسمت لاگين چند تا دکمه‏ي راديوي وجود داره که قابل انتخابه، اگر دومي رو که نوشته other (به معني ديگر، غير، متفاوت، ديگري، شخص يا چيز ديگر) انتخاب کني، بخش پايين تغيير ميکنه و همونطور که درشکل زير نشون داده شده تبديل مي شه به باکسي براي وارد کردن نام و آدرس بلاگ!



ديدي چه‏قدر خوب شد، حالا ديگه نمي‏خواد لاگين کني و همچنين نمي خواد به صورت ناشناس کامنت بذاري و حرص منو دربياري!
تذکر همراه با خشانت: کامنت Anonymous رو پاک مي‏کنم.