پینوشت2
نيمساعت بعد از اينکه پينوشت1 رو نوشتم، «ع» از اتاق بغلي اومد با 5تا کلاه بوقي که با روزنامه درست کردهبود، به مسخرهبازي که اينا فروشيه و منو «م» بهاش ميخنديدم که ماجراچيه؟ بعد از اون «پ» اومدش با يک کيک تولد بزرگ به همراه دو عدد شمع اعداد دو و چهار! بعله، رفقا حسابي سورپريز نمودند و مراسمي داشتيم! تولد تولد و کمي قر و ادا اطوار و فوت کردن و با موبايل عکس و فيلم گرفتن ...