Saturday, April 29, 2006

پراکنده

- منو از وب کم ديده مي‌خواد بايد توي مونيتور پيش دايي؛ «دايي.. دايي..» دايي قربون دايي گفتن‌ات بشه.

- واي من زندگي مي کنم با اين بخش از ليريک آهنگ Emotional Winter از آناتما:

Wasted moments won't return
And we will never feel again
مخصوصا آخرش که مي‌کشه اين again لعنتي رو... (گوش کنيد)

- به‌ش مي‌گم من دوست دارم زيبايي گل رو ببينم؛ زيبايي صورت رو با پيچش مو ببينم... مي‌گه «البته گردي صورت حلاله» لغت حلال رو که مي‌بينم فوري مي‌گم من بايد برم ويک =; هم براش مي‌فرستم.

- 62 تومن دادم و يک صندلي راحتي کامپيوتر خريدم. از اين کارم راضي هستم. مي‌چرخم باهش، قژوقژ مي‌کنه حال مي‌کنم.

- فردوسي‌پور کجاست؟ مدت زياديه که بازي‌هاي مهم رو گزارش نکرده! آيا مي‌شه اميدوار بود که فينال بارسا-آرسنال رو گزارش کنه؟ يا از اون‌هم بيشتر؛ مي‌شه اميدوار بود که آرسنال قهرمان بشه؟

- از دوستاني که ضمن همدلي در زمينه‌ي فيلترينگ، نرم‌افزار هم معرفي کرده‌بودند بسيار ممنونم. فعلا با PHProxy و اکستنشن Coralize تا حدودي کارم راه مي‌افته.

- خيلي بايد خوش شانس باشي که طي دو سه روز دو تا فيلم شاهکار ببيني، Sin City و Mystic River. بعد از اينکه دفعه‌ي سوم Sin City رو ببينم شايد درموردش بنويسم. Mystic River هم باشه براي وقتي که نسخه‌ي اصلشو گيرآوردم.

Friday, April 28, 2006

Blogosphere

به لطف و مرحمت سيستم‌هاي وبلاگ‌نويسي فارسي خوبي که راه افتاده و همچنين به لطف فضاي بسته‌ي رسانه‌اي کشور؛ اينقدر وبلاگ خوندني زياد شده که من رسما از خير ايندکس کردن‌شون گذشتم، هر روز دو سه تايي گير مي‌يارم چندتايي از پست‌هاشونو مي‌خونم و مي‌گذرم. اگردوباره و چندباره گذرم به‌شون افتاد بالاخره به صرافت مي‌افتم به يک طريقي ايندکس‌شون کنم (از بوک‌مارک مستقيم در مرورگر بگيريد تا استفاده از del.icio.us و بلاگرولينگ و Feed Reader ها و غيره...)
خلاصه که بسيار خوشحالم که يه جايي، هرچند پر از محدوديت و نفرت! براي نفس کشيدن وجودداره. اگر نبود اينترنت و وبلاگ و اين فضاي بزرگ ِ پر از حرف‌ها و دانستني‌ها من الآن چه موجودي بودم؟ چه ديدگاه و ذهنيتي داشتم. بعيد نبود تبديل شده بودم به يک برادر مفتخر به داشتن کارت عضويت در انجمن استشهاديون!

Wednesday, April 26, 2006

نفرت

متحير مي‌مونه آدم! بعد از فيلتر کردن فرناز صيفي و جادي، وب‌سايت savepasargad.com هم فيلتر شده. واقعا آدم هنگ مي‌کنه.وجودم پر می‌شه از نفرت و اشمئزاز. اينطور فيلتر کردن مثل اين مي‌مونه که توي يک مجلس يه آدم متشخص ِ محترم بلند شه و بخواد حرف بزنه اما يه مزدور پاشه دم دهن‌ش چسب بزنه! بعد هم به پيچوندن نوار چسب ادامه بده (فيلتر شدن توسط ساير ISP ها!)
از وقتي ADSL گرفتم در خط مقدم فيلترينگ قرار گرفتم، قبلا که دايال‌آپ استفاده مي‌کردم مدت‌ها طول مي‌کشيد تا فيلترينگ‌ به مشهد برسه و بعضي وقت‌ها اصلا فيلتري هم در کار نبود اما اين ADSL لعنتي ِ پارس‌آن‌لاين فيلترينگ‌اش کاملا بروزه! تنها کاري که فعلا به ذهنم رسيده زدن اون تابلوي انزجار در سمت چپ وبلاگه. لعنت بر پارس‌ان‌لاين! لعنت بر فيلترينگ!
حتما مي‌فرماييد پس CProxy براي چه آفريده شده؟ عرض شود که CProxy هم کار نمي‌کنه، هرکارش کردم راه‌نيومد. با دايال‌آپ عين بلبل کار مي‌کنه اما با ADSL‌نه. البته از فيلتر به لطايف‌الحيلي رد مي‌شوم اما مشکل اين‌جاست که فيلترشکن با سايت‌هاي لاگيني مثل اورکات و فليکر و همچنين براي گذاشتن کامنت مشکل داره.
خلاصه که آدم مي‌‌مونه چي بگه از اين‌همه کوچيکي و حقارت. وقتي بزرگان و مراجع مملکت بزرگترين دغدغه‌شون اين باشه که مبادا دخترها ساق پاي مردهاي ورزشکار رو ببينن تا مبادا رعشه بگيرن و اسلام درخطر بیافته و مي‌خوان براش تجمع راه‌بندازن؛ بايد هم انتظار داشت که وازرت ICT ‌ش هم به دنبال فيلتر کردن فرناز و جادي و SavePasargad.com باشه!
اميدوارم روزي برسه که بتونم اين نفرت و کينه رو با تمام قدرت سر عاملين‌ش خالي کنم.

Tuesday, April 25, 2006

من احمدي‌نژاد نيستم.

احمدي‌نژادر در مصاحبه‌ي ديروزش گفته که «ايران هفتاد مليون احمدي‌نژاد دارد» من در اينجا اعلام مي‌کنم که نه تنها احمدي‌نژاد نيستم بلکه از فکر کردن به چنين موضوعي هم چندشم مي‌شود.

ايده‌ي چنين مطلبي رو از بهرنگ گرفتم و به‌نظرم بدک نيست که بقيه‌ي بلاگرها هم به‌صورت نمادين توي وبلاگ‌هاشون چنين انزجاری رو اعلام کنند!

Sunday, April 23, 2006

Memoirs of a Geisha


ديشب فيلم خاطرات يک گيشا رو ديدم و تصميم دارم تا هنوز تحت تاثير فيلم هستم چند خطي در موردش بنويسم. متاثر بودن از يک فيلم يا کتاب هم براي خودش حکايتي‌است. شبيه يک پاسخ ميراست. ساعات اوليه خيلي متاثري، حتي ممکنه اگر قبل از خواب فيلم رو ديده باشي تا توي خواب هم همراه‌ت باشه، اما يواش يواش... هيچي نمي‌مونه. پوف! تموم شد و رفت پي‌کارش. فقط وقتي بوده که گذشته! البته برهمه‌گان واضح و مبرهن است که ميزان «طول‌کشيدن‌تاثير‌يک‌اثر» به ميزان «تاثيرگذاري‌آن‌اثر» بستگي دارد اما بازهم مساله‌ي زمان مطرحه و سوخت و سوز نداره.
داشتم مي‌گفتم، از فيلم خوشم اومد. فيلم خوبي بود درحد کتاب. ماجراهاي زيربا و گيرا و انساني. کتاب سال 97 منتشر شد وکتاب پرفروشي هم شد. توي ايران هم خوب فروش کرد و تبديل شده‌بود به يک کتاب مناسب براي هديه‌دادن. يادش به‌خير؛ زمان دانشجويي کتاب‌رو از بامداد امانت گرفتم. آره، فيلم زيبايي بود. بالاخص سکانس رقص که تصويرش رو در بالا مي‌بينيد.

[وب‌سايت‌فيلم] + [در وي‌کي‌پديا] + [در imdb] + [وب‌سايت soundtrack هاي فيلم]

Saturday, April 22, 2006

!HACKED BY Ahmadi Nejad

کلي حال کردم از هک شدن وب‌سايت شهرداري تهران، بيشتر به خاطر متني که در صفحه‌ي هک‌شده نوشته شده؛ اگر صفحه درست‌ شده مي‌تونين متن رو در عکس زير مشاهده‌کنيد.


آره؛ وب‌سايت مال شهرداري تهرانه، اين‌هم بخشی ازاطلاعات Whoisاش:

Domain Name: tehran.ir
Legal Holder: Shahrdari Tehran
Postal address:
Sazmane Farhangi va Honari Shahrdari Tehran
Tehran, IR
Phone number: 2165155
[...]


مساله‌ي اخراج کارگرها هم درسته، حتي آستان قدس ثروتمند هم درحال تعديل نيروهاشه. از دولت احمدي‌نژاد کسي انتظار بيشتر از اين نداره!

تکميل:
1. لینک رو توسط صبحانه پيدا کردم. [بدون فـــيلتر]
2. تصوير سايت هک شده در h-zone
3. نگاهی به لیست گروه آشیان از وب‌سایت‌هایی که توسط اين گروه هک‌شده، نشون می‌ده که چه وضعیت افتضاحی داره امنيت وب‌سایت‌های دولتی-حکومتی. به‌قول معروف همه‌چیزمان باید به همه‌چیزمان بیاید!

Wednesday, April 19, 2006

FAT.ir

باز من تنبلي کردم و کلي مطلب رو فطير کردم. از پاسخ دادن به نقدهاي چهارشنبه سوري و کامنت‌هاي خوبي که دوستان گذاشتن بگير تا حرف‌هايي که اين مدت به ذهنم مي‌رسيده اما نمي‌نوشتم تا فطير بشه. کلا مدتيه خيلي به‌هم ريختم. البته نه به معناي منفي از هم‌پاشيدگي بلکه روم به ديوار، به معني گشاد شدن ماتحت. بيشتر وقتم به اين ور، اون‌ور بردن خواهره و بازي کردن با شايان مي‌گذره، وقت‌هاي مابين‌هم.. اممم.. مي‌گذره ديگه! خواهره جمعه، دوروز ديگه مي‌ره و زندگي من هم به روال سابق برمي‌گرده. دقيقا مشخص نيست دوباره کي ببينمش؛ اما بنابر نظر آگاهان بايد تا يک سال ديگه براي هميشه برگرده.
مي‌گفتم از مطالب فطير شده. يک موردش رو که گفتم. مورد بعدي:
فصل فصل اعزامه. دوم ارديبهشت موعد اعزام به خدمته. دو تا از رفقاي من هم عازمند. ديروز بعد از ظهر وقتي فلکه‌ي برق بودم و از پياده‌روي شمالي به غربي مي‌رفتم به اين فکر مي‌کردم که من چقدر خوش‌به‌حال‌امه که خدمت نمي‌رم. قبول دارم؛ يکي دوسالي رو که از بعضي از رفقا جلو افتادم نتونستم با قبولي ارشدحفظ‌ش کنم اما حداقل به بطالت صرف نگذروندم. برای اولین بار خوشحالم که عینک قطوری دارم!
موارد بعدي هم ديگه اونقدر فطير شده و مونده که کپک زده، برم بدم به نمکي!

Sunday, April 16, 2006

چهارشنبه‌ي دالبي

بالاخره امروز پا داد و دوستی تصادفا پيدا شد تا برم به تماشاي «چهارشنبه‌سوري». از کِي بود مي‌خواستم برم اما نبودن همراه و تنبلي باعث مي‌شد عقب بندازم تا اينکه بالاخره امروز شد و خوب هم شد! هم فيلم خوب بود هم هوا و هم همراه و هم سينمايي با صداي دالبي!

اما فيلم، از برگزيده‌ي تماشاگران بودن در جشنواره‌ي فجر امسال اينکه فيلم خوبي بود برهمه‌گان واضح و مبرهن است درنتيجه بهتره براي اينکه وارد وادي پرحرفي و تعريف و تمجيدهاي تکراري نشيم فقط از نکات ضعف حرف بزنيم.

بازي ترانه علي‌دوستي نچسب بود. نقشي که بازي مي‌شد نقش يک کارگر روزمزد نبود. يک کاگر سرخونه، تيز و فرزه، سريع کار مي‌کنه و قدرت و تا حدي خشونت از ويژگي‌هاي اصلي‌شه، چيزي که ما در اين نقش نمي‌ديديم. دختري با لبخندي زيبا و کمي تا قسمتي گيج و بره که ناگهان دروغ‌هاي خيلي خوب و مفيدي مي‌گه!

چرا بايد يک فيلم سعي کنه با تمام قوا به بيننده بگه که من اسمم چهارشنبه سوري‌ه چون رويدادها در چهارشنبه‌سوري اتفاق مي‌افته؟ اينو علاوه بر اينکه فیلم با انواع اشارات مي‌گه اما بازهم زياد ازخودش مطمئن نيست و يک سکانس کامل رو به تصاوير مراسم چهارشنبه سوري در اقسا اقصی نقاط شهر اختصاص مي‌ده، مثل اينکه درجابجايي کوچيک شخصيت‌ها در شهر، از کنار تمام آتش‌هاي برافروخته‌ي شهر مي‌‌گذرند.

فيلم چندبار تموم مي‌شه و اين مساله آدم رو اذيت مي‌کنه. آشتي کردن و تموم شد، نه هنوز تموم نشده٬ آها مردک رفته و زنک تنها و بي سرپناهه، تموم شد. نخير تموم نشده، هنوز ادامه داره... و دو سه بار ديگه تا اينکه بالاخره تموم مي‌شه.

چند مورد جزئي ديگه هم هست که بي‌خيال مي‌شويم و مي‌رويم پي‌کارمان.

سکانس برتر: سکانس دعوا در خيابان. موجز. شاهکار! دوربين در آسانسور پايين مي‌ياد. دعواي کوتاه رو نشون مي‌ده، اما از آسانسور خارج نمي‌شه، دوباره مي‌ره بالا و درتايکي‌ها گم مي‌شه تا برسه به هديه‌ي گريان در تاکسي با يک ديالوگ معرکه از راننده‌اي که خارج از قاب قرار داره.
شخصیت مورد علاقه: پانته‌آ بهرام [هنوز هیچی نشده اسم شخصیت‌ها رو فراموش‌کردم و افراد رو به اسم واقعی صدا می‌زنم، حافظه رو حال می‌کنید! اسمش توی فيلم چی‌بود؟ سیمین؟]
نتيجه گيري: فيلم خوبي بود و توصيه مي‌شود.
[وب سایت فیلم]

Wednesday, April 12, 2006

شوی تکبیر

حول و حوش هشت شبه که بالاخره رضایت می‌دم و گرسنگی و کثافت از پای کامپیوتر بلندم می‌کنه، آب‌گرم‌کن رو روشن می‌کنم و می‌رم توی آشپزخونه به سرک کشیدن، مقداری قرمه‌سبزی سرد هست با برنج. ناخونکی می‌زنم، یاد خواهره می‌افتم که لابد اینها برای اون کنار گذاشته شده، می‌رم سراغ یخچال. یک شیرنی خامه‌ای پیدا می‌کنم. برش می‌دارم و می‌رم سراغ تلوزیون. کنترل نیست. لابد از دست شایان یک جایی قایمش کردن. می‌شینم دستی با تلوزیون ور رفتن و تعویض کانا‌ل‌ها. شوی هسته‌ای-احمدی‌نژادی داره. شبکه‌های دو و سه برنامه‌ی سیاسی ضد اسرائیلی دارن. شبکه‌ی یک و پنج دارن خودشون رو برای شو آماده می‌کنن. شبکه‌های 4 و 6 هم اخبار دارن. با این تفاسیر لابد قراره احمدی نژاد بره روی سن و جنگ با اسرائیل رو اعلام کنه!
شوی مسخره همچنان ادامه داره. یک عده با لباس‌های مختلف و رنگ و وارنگ رفتن روی صحنه و حرکتی شبیه شنای قورباغه اما ایستاده انجام می‌دن و در عین حال الله اکبر هم می‌گن. خبری که قبلا هاشمی رو کرده بود آقا زاده تکرار می‌کنه. ای بابا چرا الفنون نمی‌یاد. حتما یک سوتی دسته اول برامون آماده کرده. چرا اینقدر کشش می‌دن. شناگران ایستاده چندتا لوله رو تقدیس می‌کن و می‌دن به یه بابایی که بذاره توی موزه به‌عنوان سند حماقت. نتونستم تا آخر تحمل‌ش کنم. دیگه آب‌گرم کن هم داشت می‌ترکید. رفتم حموم و خواهر پشت در موند. دوهزار بار صلوات فرستادند. سه هزار بار هم الله اکبر گفتند. یک‌بار هم که ازدستشون در رفت و می‌خواستند کف بزنند مجری‌هه فوری گفت تکبیر و ملت هم همون دست‌هایی رو که می‌رفت روی هم، فوری مشت کردند و تکتیر! باشه بعدا از خبرگزاری‌ها این شوی مسخره رو پی‌گیری می‌کنم:

[+] Iran joins nuclear club

حالا که الفنون به این‌جا رسیده فکر کنم نوبت یکی باشه به یکی دیگه موشک بزنه، ببینیم توی این دوئل مسخره کی فرزتره!؟

Tuesday, April 11, 2006

يک استاد دو در شده‌ي عصباني

يک ربع از شروع کلاس گذشته و خبري نيست. هنوز کسي نيومده. چند نفري رو توي سالن ديدم اما سرکلاس نيومدن. دو تا دختر اومدن مي‌گن که از اين بعد مي‌خوان بيان اين کلاس، بعد از دو جلسه تازه سروکلشه‌شون پيدا شده، کمي باهشون سروکله مي‌زنم، قوانين کلاسمو به‌شون مي‌گم. در اين فاصله بازهم خبري نمي‌شه. دقيقا بعد از يک ماهه که قراره کلاس تشکيل بشه. آخرين جلسه 18 اسفند بوده و الآن 17 فروردينه. اي دودره بازها. حسابي حرسم در اومده. طول و عرض کلاس آزمايشگاه رو گز مي‌کنم. توي سالن گشتي مي‌زنم. دونفرشون رو توي اتاق يکي از اين انجمن‌ها مي‌بينم. «لطفا با دوستانتون مشورت کنين و بعد بياين سرکلاس و گرنه براتون خيلي بد مي‌شه!» بعد از اين تذکر شديدالحن مي‌رم سر کلاس مي‌نيشنم و باز منتظر. ميان، اما همون دو نفر. بقيه رو خبر نکردن. خيلي خوب، بفرماييد. موفق شدين اين جلسه رو دو در کنيد. «اين جلسه رو همه غيبت مي‌خورن، به دوستانتون بگين جلسه‌ي بعد، آزمايش بعدي رو انجام مي‌ديم.» منو دودر مي‌‌کنين! «تصميم‌گيري درمورد اينکه کلاس به حدنصاب مي‌رسه يا نه، با منه نه با شما!»

Sunday, April 09, 2006

Always Connected

ديروز بالاخره ADSL دارشدم. ديگه دغدغه‌ي خريدن کارت، دغدغه‌ي اشغال بودن تلفن، دغدغه‌ي قطع و وصل شدن، سرعت‌هاي خيلي پايين و متغير، همه‌گي به خاطرات پيوستند. با اينحال ADSL اون چيزي نيست که انتظارشو داشتم. يا لااقل اينطوري بگم ADSLي که من از شرکت آفتاب گرفتم چندان جالب نيست:
+ فيلترينگ غوغا مي‌کنه. من از آفتاب گرفتم چرا که کارت‌هاي اينترنت دايال‌آپ آفتاب فيلتر خيلي کمي داره، با اين استدلال استقرايي انتظار داشتم که ADSLش هم اينجوري باشه که نيست. آخرين ‌دومين‌هاي فيلترشده‌ها فيلتر شده. امکان استفاده از نرم‌افزارهاي p2p رو نمي‌ده و از همه بدتر فيلترش از نوع فيلتر کردن عبارت داخل address bar هست، مثلا اگر در گوگل کلمه‌ي «پورنجاتي» رو سرچ کني به‌ اين خاطر که در اين فاميل کلمه‌ي پورن هست فيلترش مي‌کنه!
[به همه‌ي اين فيلترينگ‌ها فيلترهاي کشوري رو هم اضافه‌کنيد٬ مسدود بودن بعضي از سايت‌هاي صرفا به‌خاطر زيستن در کشوري به نام ايران، مثلا سايت lovefilm.com اين پيغام رو به من کاربر عزيز ايراني مي‌ده:

We are sorry, but there are no downloads available for Iran, Islamic Republic of.


ويا گوگل براي دانلود Google Pack اينو مي‌گه:
Google Pack is not available in your country
Thank you for your interest in the Google Pack; unfortunately, it is not currently available in your country.
]

++ سرعت اونقدرها هم که انتظار داشتم بالا نيست. حداقل اينکه از سايتي مثل youtube.com نمي‌شه آن‌لاين ويدئو نگاه کرد و بازهم بايد دانلود کرد و بعد نگاه کرد. (من خط 128K/64K دارم) در بهترین حالت می‌شه گفت سرعت‌ش سه برابر دایال‌آپه. ( youtube هم به خوبیه فلیکره، عجیبه که فیلتر نیست!)

+++ درمجموع آفتاب از نظر خدمات و پاسخ‌گويي هم کارش تعريفي نداره و ... کلا براي ADSL سراغ آفتاب نرين. (ديگه از اين مستقيم‌تر نمي‌تونستم تبليغ منفي براي اين شرکت بکنم! واي که چقدر از دست اين فيلترينگ اعصاب خورد کن و بي‌حساب کتاب حرصم گرفته! لعنت بر پارس‌آن‌لاین! لعنت بر آفتاب!)

خلاصه که اينجوريا! بـــــــــــــــله.

Saturday, April 08, 2006

BlogAds

يا تبليغات ِاتوماتيک ِ رايگان، کارجالبي‌است که توسط صاجبان وبلاگ‌هاي ژرف و انوري راه‌اندازي‌شده. روش کار هم اينجوري‌است که با استفاده از يک‌سري کدهاي کم و ساده که بايد باتوجه به مشخصات وبلاگ شما دستکاري بشه، شما قادر خواهيد که در وبلاگ‌تان به صورت تصادفي براي وبلاگ‌هاي ديگر تبليغ کنيد، درمقابل وبلاگ‌هاي ديگري هم که چنين کدهايي گذاشته‌اند وبلاگ‌شما را تبليغ مي‌کنند.
مهمترين فايده‌ي اين کار شناسايي وبلاگ‌ها به همديگه‌است. همچنين تبليغي براي وبلاگ‌هاي ناشناخته‌تر. مثلا من چقدر بايد تلاش مي‌کردم تا لينک وبلاگم در وبلاگ خورشيدخانوم ديده‌بشه؟
نکته‌ي ضعف (و يا شايد قدرت) اين سيستم سادگي بيش از حدماجراست. حتي سادگي در وب‌سايت اصلي، که تنها به زبان انگليسي است و خيلي مختصر و فشرده کار رو آموزش مي‌ده و کلا داکيومنت و ساپورت خوبي نداره. اميدوارم بعد از اينکه سيستم رشد کرد و جا افتاد، هم‌زمان خدمات و ساپورت‌ش هم قوي‌تر بشه.

Friday, April 07, 2006

Lost in Translation

From up high where I was, you could shout anything you liked at them. I tried. They made me sick, the whole lot of them. I hadn't the nerve to tell them so in the daytime, to their face, but up there it was safe. "Help! Help!" I shouted, just to see if it would have any effect on them. None whatsoever. Those people were pushing life and night and day in front of them. Life hides everything from people. Their own noise prevents them from hearing anything else. They couldn't care less. The bigger and taller the city, the less they care. Take it from me. I've tried. It's a waste of time.
--from Journey to the End of the Night


از اين بالا که من ايستاده‌بودم، مي‌شد هرقدر که دلت خواست سرشان داد بزني. امتحان کردم. از همه‌شان عقم مي‌گرفتم. عرضه‌اش را نداشتم که روزها وقتي روبروشان بودم به اشان بگويم، ولي آن بالا، خطري نداشت. به طرف‌شان داد زدم: «کمک! کمک!» فقط به‌خاطر اينکه ببينم طوري‌شان مي‌شود يا نه. انگار نه انگار. زندگي و شب و روز را هل مي‌دادند، زندگي همه چيزش را از آن‌ها مخفي مي‌کند. وسط سر و صداهاشان چيزي نمي‌شنوند. کک‌شان هم نمي‌گزد. و شهر هرقدر بزگتر و بلندتر باشد، کمتر کشکان می‌گزد.دارم به‌اتانم می‌گويم. من امتحان کرده‌ام. فايده‌اي ندارد.
ترجمه:فرهاد غبرايي، ص219

اگر قرار بود من متن بالا رو ترجمه کنم يعني چه معجوني ممکن بود از آب دربياد! (توي پرانتز گفتن اين نکته ضروري به‌نظر مي‌رسد که حتما کتاب از متن فرانسه ترجمه شده‌است و نه متن انگليسي فوق.)

Tuesday, April 04, 2006

بکر


بچه‌ای که خوابیده٬ با صورت گل‌انداخته، نفس‌های قابل شمردن٬ غلتیدن‌های گاه و بی‌گاه٬ با غرغرها و جابجا کردن پستونک در دهان، معصومترین و قابل‌ستایش‌ترین موجود روی زمینه. بسیار بسیار از این پسربچه لذت می‌برم. از رفتارش. از رفتار بچه‌گانه‌اش. از رفتار صادقانه‌اش. براحتی می‌خنده٬ به همون راحتی گریه می‌کنه، چیزی رو که بخواد براحتی می‌گه و کارش که باهش تمام شد براحتی رهاش می‌کنه. بسیار زیبا و غبطه برانگیزه. اونقدر که ادم رو وادار می‌کنه متن‌های پروانه‌ای عشقولانه بنویسی!

Sunday, April 02, 2006

About Me

از اون متن‌هایی است که اگر حال و حوصله داشته باشم می‌تونم توی پروفایل اورکاتم بخش About Me بذارمش:
«می‌شد گفت که ظاهر خوبی دارم٬ سربزيرم، احترام سرم می‌شود و هميشه از این می‌ترسم که سروقت به کارم نرسم و هميشه نگرانم که مبادا در زندگی از کسی جلوبزنم، خلاصه مودبم... »
سفربه انتهای شب، لوئی فردينان سلين، ص177٬ ترجمه‌ی فرهاد غبرائی

اخبار عجيب!

اين روزها آدم چه خبرهايي که نمي‌شنوه:
[+] دو سيستم پرشين‌بلاگ و بلاگ‌فا ادغام مي‌شوند تا سيستم وبلاگ ملي (Persianblogfa) را بسازند و بلاگر هم از اوائل تابستان به کل فيلتر مي‌شود.
[+] شرق: اسکانس‌هاي 100 هزارتومني منتشر مي‌شود.
[+] گوگل: با جستجوي گوگل مي‌توانيد نيمه‌ي ديگر خودرا نيز بيابيد!
[+] ياهو: تمام سيستم‌هاي Web 2.0 را مي‌خرم.
[+] سيستم هاي بلاگينگ وردپرس و تکست‌پترن ادغام شده و سيستم جديد WordPattern را ساخته‌اند. آخرين خبر: اين سيستم توسط ياهو خريداري شده و !WordPattrn ناميده‌شده‌است.

راهنمايي:
[+] ليست کامل!
[+] صدتاي برتر ِ تمام ادوار!

از بهترين روزهاي تعطيلات همانا 13به‌در (و به روايت رژيمي‌اش روز طبيعت) است. روزي که ما خانوادگي در خانه مي‌مانيم و چُرت مي‌زنيم و از صدای سکوت لذت مي‌بريم. در اين روز آنقدر شهر و محله ساکت و آرام است که آدم دلش نمي‌آيد حتي با شنيدن موسيقي محبوبش از آرامش فضا بکاهد. صداي چرخش ماشين لباس‌شويي چونان زمزمه‌ي رمانتيکي در گوش تمام اعضاي خانواده‌ طنين‌انداز است. همه آماده مي‌شويم که پس از تعطيلات فرح‌بخش و پر از استراحت و سلامتي براي سالي جديد مملو از فعاليت و انرژي آماده‌شويم. تا بسازيم ايراني...
- هووووي! چه خبرته! ديگه جدي جدي باورت شده مجري يکي از جُنگ‌هاي آبکي تلوزيوني هستي!
+ جدي‌ها! داشتم مي‌رسيدم به اينکه حق مسل‍...
- آره٬ خوب شد جلوتو گرفتم.
+ خوب، تازه چه خبر؟
- از فردا قراره برم سر يک کار توپ! هم دآرمد خوب٬ هم کار جالب و آموزنده!
+ اينم از اون خبرای..!؟
- حــــالا!