Runner
شبها ميدوم. حدودا يک هفتهاست. حوالي يازده ميرم. تا پارک حدودا ده دقيقهاي ميدوم و توي پارک هم با وسائلي که داره کمي ورجه وورجه ميکنم. رهادستها (Hands Free) رو ميزنم بهگوشم، هدبند رو ميکشم روي گوشام تا پيشونيام رو گرم کنه و رهادستها رو نگه داره و نرمش ميکنم. پارک خلوته. تک و توک کسايي که براي ورزش اومدن. کسايي که براي هواخوري اومدن، سيگار ميکشن و با وسائل بازي ميکنن و معدود هم خانوادهها. هوا سرده و روي عينکم بخار مينشينه. نفسام سريع تموم ميشه. زياد نميتونم بدوم اما با وسائل ميتونم کار کنم. موقع برگشتن خط درميون ميدوم. کمي ميدوم، کمي راه ميرم تا ميرسم به خوابگاه. از علي يک شيرعسل ميخرم و ميرم اتاق. اگر آهنگي که درحال پخشه تموم نشده باشه تا آخر گوش ميدم بعدش ميرم سراغ شيرعسلي که زود تموم ميشه. دو شب نميدوم، امشب هم از اون شبهاست. دلم لک زده براي همون لحظه، گرم، نفسزنان و خيس از عرق روي تخات بشيني و شيرعسلتو بخوري.