ميخوام يک مطلب مهم بنويسم. يک مطلب تکوندهنده. نوشتن در مورد کنکور ارشد، در مورد فيلم Pure Formality، در مورد انواع رانندههاي تاکسي هيچکدوم موضوع جالب و تکوندهندهاي نيست. مطلب وبلاگي يا بايد بلند و پرمايه و صقيل باشه يا اينکه کوتاه و قصار گونه باشه. ها؟ چي؟ چرا اينجوري فکر ميکنم؟ چون بعد از اين همه مدت بلاگري، متاسفانه، ذهنم اينجوري باياس شده. يا شايد بعد از مدتي باياسش خراب شده و به نقطهي کار خراب فعلي رسيده. اوائل هرچي به ذهنم ميرسيد مينوشتم. از رنگ آش کشک و خوشمزگيهاي کوچولو بگير تا مطالب بلندتر نقدگونه و توصيفي. اماالآن که ميخواستم بنويسم دوباره مشغول سبک سنگين کردن ايدههاي مختلف براي نوشتن شدم. هيچکدوم به نظرم جالب نيومد. همه سبک و سخيف. اصلا بايد همه چيو نوشت؟ بايد برگزيد؟ بايد فشرده نوشت. بايد هزيونوار همهرو خالي کرد. تير خلاصو بزن، «اصلا چرا بايد نوشت؟» بعد از بيشتر از سه سال بلاگري و کلي ديرگان رو به نوشتن تشويق کردن، سوال شاهکاري پرسيدم! از عبارت پرطمطراق «مينويسم شايد که باشم» چسبيده به تخت سايدبار بلاگ که گذريم، مينويسم براي...
دستهاش روي کيبورد قفل ميشه. به فکر فرو ميره. مينويسم براي... چرا؟ براي اظهار وجود؟ اطمينان از بودن؟ براي کامنت؟ براي تاييديه گرفتن؟
بيا مثبتتر نگاه کنيم. مينويسي براي خالي شدن. براي جمع و جور کردن افکارت.
اصلا چه اهميتي داره؟ فعلا که مينويسي! همين الآن هم بايک پرسش ساده کلي کلمه رديف شد. مينويسم... بذار اين مدونا رو خفه کنم تا بهتر بتونم فکر کنم. خوب حالا بهتر شده، مدام تکرار ميکنه:
...
I tried to be a mess
I tried to be the best
I guess I did it wrong
That's why I wrote this song
This type of modern life
...
خوب، چي ميگفتيم؟ به اينجا رسيدم که مينويسم «همينجوري»! صرفا بدون دليل خاصي. اي بابا، تو که باز موسيقي رو راه انداختي. نميشه، عادت کردم به نوشتن با صداي موسيقي، خوشم مياد از اين ترانهي
Die Another Day مخصوصا اونجاش که ميگه:
...
I'm gonna break the cycle
I'm gonna shake up the system
I'm gonna destroy my ego
I'm gonna close my body now
...
I'm gonna avoid the cliche
I'm gonna suspend my senses
I'm gonna delay my pleasure
I'm gonna close my body now
...
چي؟ مطلب طولانياي شد؟ به درک! مگه براي خوانندهها مينويسم! من فقط براي خودم مينويسم. الآن هم تا ساعت سه که وقت خواب بعد از ظهرم بشه ده دقيقهي ديگه وقت دارم و ميخوام با خودم چرت و پرلا بگم. پس شد اينکه مينويسم هويجوري! هرچند که قرار شد I'm gonna avoid the cliche اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم و کلمهي «هويجوري» رو بهکار نبرم. حالا چرا اين لغت بهنظرم کليشه است، رو دقيقا نميدونم بهنظرم زيادي دخترانه است و از دهن دخترا بيشتر شنيدم. هوم، ديگه چرند و پلا گويي بسه، ساعت داره سه ميشه برم به چرت عصرگاهيم برسم.