بعد از اينکه کتاب "نامه هاي بچه ها به خدا" رو خوندم به مامانه که حدود صد سالي هست در کلاس اول ابتدايي تدريس مي کنه گفتم تو هم همچين تستي از بچه هات بگير، وقتي درست تموم شد به بچه هات بگو نامه اي به خدا بنويسن و درد دل کنند و رفع اشکال، مامانه هم همين کارو کرد اما خيلي عجله کرد و اين کارو زماني کرد که هنوز چندتا حرف براي تدريس باقي مونده بود و از بچه هايي که با کلمه سازي مشکل داشت خواست جمله بسازن،القصه، نامه ها چيز خوبي در نيومد. با نگاهي گذرا به اين نامه ها مي شه فهميد که چقدر اين دختراي کوچولو سعي کردن تا يک جمله ي درست بنويسن. چقدر پاک کردن، چقدر فکر کردن و چقدر هم از روی هم تقلب کردن! با اين حال چندتايي هست که .. با کلمه ها لوثش نمي کنم، قضاوت با خودتون:
« مامان و بابا برون به مکه چيزي داشته با پول داشته باشن. »
« مَن اَز خدا مي خواهَم به مَن سَلامَتي بدَهي وَ به بچٌه ها سَلامَتي بدَهي من خيلي اَز خدا مَم نو هَستم»
« مَن آره زيدارم که بابا بُزُرگم خوب بشه مَن دوست دارَم که همه ي مريضا خوب بشن »
« مامان وَ بابا برَن به مَکه بَرَوَند »
0 :
Post Comment