Saturday, March 19, 2005

سالي که گذشت: 83
83 کلا سال شلوغ و پرنتيجه‏اي (عجب اصطلاحي!) بود. نيمه‏ي اولش به درس و دانشگاه و فراغت از تحصيل و همچنين حول و اميد قبولي ارشد(که خوشبختانه مقدور نشد) گذشت ونيمه‏ي دوم به انجام کار و حضور در صحنه. شانس آوردم که قبولي نيم بند دانشگاه و همچنين بورسيه‏ي وزارت اطلاعات نگرفت. اين مساله باعث شد وارد بازي بشم. يک پروژه‏ي مفيد دانشگاهي بگيرم. تعدادي کار طراحي وب انجام بدم و همچنين معافيت سربازي‏مو بگيرم. مدتي هم به درس خوندن گذشت. خوندني که باعث شد کل اطلاعات برقيم refresh بشه و يکجورايي جمع بندي بکنم. از بعضي دروس لذت ببرم و حتي لحظات خوشي هم داشته باشم.
از لحظات تاريک سال83 کنکور گندي بود که اصلا متناسب با درسي که خوندم نبود. کنکوري که هنوز هم صبح‏ها با فکر کردن به اون و يادآوري سوالاتش از خواب بيدار مي‏شم. از ديگر لحظات گند سال 83 مرگ دوست مجازيم sh بود البته مرگي مجازي و حوادثي که حول حوشش پيش اومد و چند هفته‏اي بدجور منو درگير خودش کرد. وارد ساير نقاط تاريک سال 83 نشيم وبگذريم.
خلاصه اين يکي دوسال، سالهاي گذاري هستند که تا حدود زيادي تکليف آينده‏ي آدم رو روشن مي‏کنند. اينکه قراره چکاره بشي و تا آخر عمرت رو چگونه بگذروني. به نظر شما مشخص مي‏شه؟ نه اينم مشخص نيست. هيچي مشخص نيست. وقتي وبلاگ نگين رو باز مي‏کني و مي‏بيني سرطان غدد لنفاوي داره، مي بيني که از مرگ مي‏گه، کسي که تا چند هفته پيش از ازدواج و برفبازي مي گفته، حالا در چند قدمي مرگ قرار گرفته، نه هيچي مشخص نيست. اين دختر منو ياد خواهرم دوراز دسترسم مي‏اندازه، سهل‏انگاريش در رعايت قواعد نگارشي، شروشورش.. لعنتي ديروز که بعد از مدتي به وبي که خودم قالبشو براش ساختم، سرزدم و فهميدم سرطان داره خيلي بهم ريختم. گند!
مثلا قراربود سالو جمع‏بندي بکنم و نوروز رو تبريک بگم، به کجا رسيدم! خلاصه که سال83 هم گذشت اميدوارم سال 84 که باقطعيت به‏تون مي گم اونهم خواهد گذشت، آخرش که جمع‏بندي مي‏کنيد سال «پرنتيجه‏اي» باشه براتون.
اميدوارم.