سالي که گذشت: 83
83 کلا سال شلوغ و پرنتيجهاي (عجب اصطلاحي!) بود. نيمهي اولش به درس و دانشگاه و فراغت از تحصيل و همچنين حول و اميد قبولي ارشد(که خوشبختانه مقدور نشد) گذشت ونيمهي دوم به انجام کار و حضور در صحنه. شانس آوردم که قبولي نيم بند دانشگاه و همچنين بورسيهي وزارت اطلاعات نگرفت. اين مساله باعث شد وارد بازي بشم. يک پروژهي مفيد دانشگاهي بگيرم. تعدادي کار طراحي وب انجام بدم و همچنين معافيت سربازيمو بگيرم. مدتي هم به درس خوندن گذشت. خوندني که باعث شد کل اطلاعات برقيم refresh بشه و يکجورايي جمع بندي بکنم. از بعضي دروس لذت ببرم و حتي لحظات خوشي هم داشته باشم.
از لحظات تاريک سال83 کنکور گندي بود که اصلا متناسب با درسي که خوندم نبود. کنکوري که هنوز هم صبحها با فکر کردن به اون و يادآوري سوالاتش از خواب بيدار ميشم. از ديگر لحظات گند سال 83 مرگ دوست مجازيم sh بود البته مرگي مجازي و حوادثي که حول حوشش پيش اومد و چند هفتهاي بدجور منو درگير خودش کرد. وارد ساير نقاط تاريک سال 83 نشيم وبگذريم.
خلاصه اين يکي دوسال، سالهاي گذاري هستند که تا حدود زيادي تکليف آيندهي آدم رو روشن ميکنند. اينکه قراره چکاره بشي و تا آخر عمرت رو چگونه بگذروني. به نظر شما مشخص ميشه؟ نه اينم مشخص نيست. هيچي مشخص نيست. وقتي وبلاگ نگين رو باز ميکني و ميبيني سرطان غدد لنفاوي داره، مي بيني که از مرگ ميگه، کسي که تا چند هفته پيش از ازدواج و برفبازي مي گفته، حالا در چند قدمي مرگ قرار گرفته، نه هيچي مشخص نيست. اين دختر منو ياد خواهرم دوراز دسترسم مياندازه، سهلانگاريش در رعايت قواعد نگارشي، شروشورش.. لعنتي ديروز که بعد از مدتي به وبي که خودم قالبشو براش ساختم، سرزدم و فهميدم سرطان داره خيلي بهم ريختم. گند!
مثلا قراربود سالو جمعبندي بکنم و نوروز رو تبريک بگم، به کجا رسيدم! خلاصه که سال83 هم گذشت اميدوارم سال 84 که باقطعيت بهتون مي گم اونهم خواهد گذشت، آخرش که جمعبندي ميکنيد سال «پرنتيجهاي» باشه براتون.
اميدوارم.
Saturday, March 19, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment