Saturday, February 18, 2006

Nonsense

مي‏خوام يک مطلب مهم بنويسم. يک مطلب تکون‏دهنده. نوشتن در مورد کنکور ارشد، در مورد فيلم Pure Formality، در مورد انواع راننده‏هاي تاکسي هيچ‏کدوم موضوع جالب و تکون‏دهنده‏اي نيست. مطلب وبلاگي يا بايد بلند و پرمايه و صقيل باشه يا اينکه کوتاه و قصار گونه باشه. ها؟ چي؟ چرا اين‏جوري فکر مي‏کنم؟ چون بعد از اين همه مدت بلاگري، متاسفانه، ذهنم اينجوري باياس شده. يا شايد بعد از مدتي باياس‏ش خراب شده و به نقطه‏ي کار خراب فعلي رسيده. اوائل هرچي به ذهنم مي‏رسيد مي‏نوشتم. از رنگ آش کشک و خوش‏مزگي‏هاي کوچولو بگير تا مطالب بلندتر نقدگونه و توصيفي. اماالآن که مي‏خواستم بنويسم دوباره مشغول سبک سنگين کردن ايده‏هاي مختلف براي نوشتن شدم. هيچ‏کدوم به نظرم جالب نيومد. همه سبک و سخيف. اصلا بايد همه چي‏و نوشت؟ بايد برگزيد؟ بايد فشرده نوشت. بايد هزيون‏وار همه‏رو خالي کرد. تير خلاصو بزن، «اصلا چرا بايد نوشت؟» بعد از بيشتر از سه سال بلاگري و کلي ديرگان رو به نوشتن تشويق کردن، سوال شاهکاري پرسيدم! از عبارت پرطمطراق «مي‏نويسم شايد که باشم» چسبيده به تخت سايدبار بلاگ که گذريم، مي‏نويسم براي...
دست‏هاش روي کيبورد قفل مي‏شه. به فکر فرو مي‏ره. مي‏نويسم براي... چرا؟ براي اظهار وجود؟ اطمينان از بودن؟ براي کامنت؟ براي تاييديه گرفتن؟
بيا مثبت‏تر نگاه کنيم. مي‏نويسي براي خالي شدن. براي جمع‏ و جور کردن افکارت.
اصلا چه اهميتي داره؟ فعلا که مي‏نويسي! همين الآن هم بايک پرسش ساده کلي کلمه رديف شد. مي‏نويسم... بذار اين مدونا رو خفه کنم تا بهتر بتونم فکر کنم. خوب حالا بهتر شده، مدام تکرار مي‏کنه:

...
I tried to be a mess
I tried to be the best
I guess I did it wrong
That's why I wrote this song
This type of modern life
...

خوب، چي‏ مي‏گفتيم؟ به اينجا رسيدم که مي‏نويسم «همينجوري»! صرفا بدون دليل خاصي. اي بابا، تو که باز موسيقي رو راه انداختي. نمي‏شه، عادت کردم به نوشتن با صداي موسيقي، خوشم مياد از اين ترانه‏ي Die Another Day مخصوصا اونجاش که مي‏گه:

...
I'm gonna break the cycle
I'm gonna shake up the system
I'm gonna destroy my ego
I'm gonna close my body now
...
I'm gonna avoid the cliche
I'm gonna suspend my senses
I'm gonna delay my pleasure
I'm gonna close my body now
...

چي؟ مطلب طولاني‏اي شد؟ به درک! مگه براي خواننده‏ها مينويسم! من فقط براي خودم مي‏نويسم. الآن هم تا ساعت سه که وقت خواب بعد از ظهرم بشه ده دقيقه‏ي ديگه وقت دارم و مي‏خوام با خودم چرت و پرلا بگم. پس شد اينکه مي‏نويسم هويجوري! هرچند که قرار شد I'm gonna avoid the cliche اما نتونستم جلوي خودمو بگيرم و کلمه‏ي «هويجوري» رو به‏کار نبرم. حالا چرا اين لغت به‏نظرم کليشه است، رو دقيقا نمي‏دونم به‏نظرم زيادي دخترانه است و از دهن دخترا بيشتر شنيدم. هوم، ديگه چرند و پلا گويي بسه، ساعت داره سه مي‏شه برم به چرت عصرگاهي‏م برسم.

3 :

Anonymous said...

مینویسیم شاید که باشیم؟ اما نباید فراموش کرد که یه عده هم هستند هرچند که نمینویسند
(:  

توسط محمد

Anonymous said...

چه قدر سخت می‌گیری بابا. :) 

توسط هاله

Anonymous said...

بهترینا گفتی برای خالی شدن ...  

توسط man