Multi Tasking
نميشه فقط يک کار رو انجام بدي؟ نمي شه با يک دستت يک گاري هندونه برنداري؟ نميشه وقتي که يک پروژهي کاري داري و بعد از ظهرها هم قراره براي ارشد بخوني، پروژه اينترنشيپ برنداري؟ طراحي وب نکني؟ براي شرکت فلان استاد سابق کاري نامهنگار نکني؟ دنبال مطلب براي کتاب بلاگرا نباشي؟ .. بامزه اينجاست که توي همششون هم شديدا گند ميزني. اينترنشيپ ِ که توي گل مونده، پروژهي کاري هم پيش نميره...
نهخير. من نميتونم آروم بشينم. مگهميشه وقتي يک ايدهخوب براي يک سايت داري بري بشيني مدار بخوني؟ مگه ميشه تمبرهندي نخورد؟ ميشه CarMusic گوش نداد؟ ميشه وبلاگ نخوند؟ ميشه زير ناخونارو تميز نکرد؟ ميشه پروتل کار نکرد؟ ميشه جواب ايميل رو نداد؟ ميشه چت نکرد؟ ميشه آزمايشها رو قبل از انجام شبيهسازي نکرد؟ ميشه موتورDC قيمت نکرد...
نميفهمم چهکار ميکنم.
اين چند خط رو هم از داور داشته باشين:
«يک روز ژاک شيراک و جرج بوش و احمدي نژاد رفتند پيش خدا.
جرج بوش از خدا پرسيد: خدايا! تا دو سال ديگر در کشور من چه اتفاقي مي افتد؟ خدا گفت: تا دو سال ديگر چند طوفان ديگر در کشورت مي آيد، خانه هاي مردم را سيل از بين مي برد، وضع اقتصادي خراب مي شود، مردم از صبح تا شب به تو بد و بيراه مي گويند، و احتمالا ديگر به تو راي نمي دهند. بوش با شنيدن اين حرف افتاد روي زانوهايش و زار زار گريه کرد.
ژاک شيراک از خدا پرسيد: خدايا! تا دو سال ديگر در کشور من چه اتفاقي مي افتد؟ خدا گفت: تا دو سال ديگر تمام شهرهاي کشور تو دائما شورش خواهد بود، مردم ماشين ها را آتش مي زنند، تعدادي از مردم و پليس کشته مي شوند، وزير کشور و نخست وزيرت استعفا مي دهند و مردم دچار فقر و بيکاري مي شوند. شيراک با شنيدن اين حرف افتاد روي زانوهايش و زار زار گريه کرد.
احمدي نژاد از خدا پرسيد: خدايا! تا دو سال ديگر در کشور من چه اتفاقي مي افتد؟ با شنيدن اين حرف خدا افتاد روي زانوهايش و زار زار گريه کرد.»
پسرشجاع بعد از خوندن اين چند خط زازار خنديد!
1 comment:
سولوژن هم کاری مشابه کرد!
Post Comment