Friday, November 25, 2005

کم پيش مياد که با يک کتاب زيبا و شاعرانه رابطه برقرار کنم. کتابهاي ساده، صريح و کلاسيک رو خوشتر دارم. هروقت مطلب جالبي در کتاب مي‏بينم که بشه به عنوان نقل قول در وبلاگ آوردش گوشه‏ي کتاب رو تا مي‏زنم. براي اين کتاب هر دو سه صفحه گوشه‏اش تا خورده. اگر بخوام همه‏ي اين متن‏ها رو به عنوان نقل قول و جمله‏ي قصار توي وبلاگم بنويسم بايد هر ده دقيقه‏ وبلاگ رو آپ‏ديت کنم و البته اکثر صفحات کتاب رو هم تا. نه، اينجوري نمي‏شه. خودتون برين کتاب «يک عاشقانه‏ي آرام» از «نادر ابراهيمي» رو بخونين، به‏م حق مي‏دين که اين کتاب رو بپسندم. با همه‏ي شعار زدگي‏هاش اما، اين کتاب زيباست و البته آرام!

صفحه‏ي 28: «نمازي که از روي عادت خوانده شود، نماز نيست، تکرار يک عادت است: نوعي اعتياد. حرفه‏اي شدن، پايان قصه‏ي خواستن است. عادت، رَد تفکر است، و رِد تفکر، آغاز بلاهت است و ابتداي دَدي زيستن. انسان، هرچه دارد، محصول ِ تمامي ِ هستي ِ خويش را به انديشه سپردن است؛ و من، پيوسته مي‏انديشم که کدام راه، کدام مکتب، کدام اقدام، در فرو ريختن اين بنا مي‏تواند تاثير بيشتري داشته باشد.»

کتاب «يک عاشقانه‏ي آرام» از «نادر ابراهيمي» چاپ هشتم، انتشارات روزبهان رو مي‏تونين از فروشنده‏ي اخموي کتاب‏فروشي سپهري يا پيرمرد مهربون کتاب‏فروشي امام بخرين

8 :

Anonymous said...

حتما می خرمش. همین امروز . 

توسط bahar

Anonymous said...

از نظر من سبک خاص نادر ابراهیمی در همین پاراگراف کاملاً مشخصه یک جور دید تازه و جالبی به مفاهیم داره "ما برای فروریختن آنچه کهنه شده است آفریده شده -ایم "...(بار دیگر،شهری که دوست می داشتم) و با ذوق و تسلط خاصی که به کلام داره این نگاهش رو خیلی زیبا و دلنشین میگه...
ضمناًاین اعراب گذاری(تا حدی اغراق شده) رو در تمام کتاب هایی که من از ابراهیمی خوندم دیدم شاید به بهتر برقرار کردن ارتباط با خواننده کمک کنه . 

توسط محبوبه

Anonymous said...

با مزه اینجاست که بری از پیرمرد مهربون کتابفروشی امام کتاب بخری و در همین حین مرد اخموی کتابفروشی سپهری سر برسه... تو هم خودت رو بزنی به خریت ... یعنی کتابفروش ها هم از اینکه از همکارشون کتاب بخری همون قدر ناراحت می شن که مثلا مانتو فروشها ... و این موضوع خیلی مهمی بود که باید حتما به صورت کامنت عنوان می کردم  

توسط alireza

Anonymous said...

سلام

من اولین دفعه است اومدم اینجا.

شما مشهد زندگی می کنی مگه نه؟

میشه اگه گذرت افتاد به آقای سپهری

همون فروشندهء اخموی کتاب فروشی

سپهری سلام من رو برسونی و بگی که

یکی از دوستات از استرالیا بهت یه عالمه سلام

رسوند؟؟

مرسی.
 

توسط payyz

Anonymous said...

سلام به به کامنت دونی جدید! من اما اصلا این کتاب را دوست نداشتم چند تا کتاب دیگه هم از ابراهیمی خوندم اونها رو هم دوست نداشتم راستی پسر شجاع تو اسمت چیه؟ 

توسط شیما

Anonymous said...

كدامين ابليس / تو را / اين چنين / به گفتن ِ نه / وسوسه مي كند ؟ / يا اگر خود فرشته يي ست / از دام ِ كدام اهرمن ات / بدين گونه / هشدار مي دهد ؟ / ترديدي ست اين ؟ / با خود / گام صداي بازپسين قدم هاست / كه غربت را به جانب زادگاه آشنايي / فرود مي آيي ؟ « احمد شاملو » 

توسط ویروس

Anonymous said...

كدامين ابليس / تو را / اين چنين / به گفتن ِ نه / وسوسه مي كند ؟ / يا اگر خود فرشته يي ست / از دام ِ كدام اهرمن ات / بدين گونه / هشدار مي دهد ؟ / ترديدي ست اين ؟ / با خود / گام صداي بازپسين قدم هاست / كه غربت را به جانب زادگاه آشنايي / فرود مي آيي ؟ « احمد شاملو »

Anonymous said...

من زیاد با سپهری سر وکله زدم، اون تیریپش اونطوریه (اخموئه) وگرنه ناراحت نمی شه. یه چند باری خودش آدرس کتاب فروشی دیگرو بهم داده که کتابم رو از اونجا بگیرم. در ضمن مغازه سپهری اغلب کاملتر از امامِ. اگر اینارو نمی گفتم می مردم! 

توسط علی