زندگي يک سردرد مداومه. دختري که راه ميره. پسري که راه ميره. دختري که ميخنده، پسري که اخم ميکنه. گاهي تب داري و سردرد رو فراموش ميکني. هذيون ميگي. رانندهي اتوبوسي که يک انگشتر سرخ داره ويک انگشتر سبز. دختره فرياد ميزنه برادرمو کجا ميبري. اتوبوس نگه ميداره. ازصداي قوي دختر خوشم ميياد، انگشتر سبز و سرخ ميگه ريدن به عينکت بگير سوغاتتو. بيشعور. سرم به ميله تکيه دادم. چراغ سبز چراغ سرخ. ميله به سرم فشار مياره. «ما که نبايد نيم ساعت منتظر بشيم تا شما پياده بشين» «...» تا حالا فحش به اين رکيکي نشنيده بودم. اوني که فحش خورد جاي پدر اوني بود که فحش داد، اوني که ايستاده جاي مادربزرگ اونيه که نشسته. «به شما رو بدن تا جلوي اتوبوس هم مياين». تا بحال کسي برات داستان خونده؟ با صدايي که ميخنده. «يک ژاپني با يک آمريکايي مسابقهي همبرگر خوري داده يکي 67 تا خورده يکي 62تا». زورکي به پدرم لبخند ميزنم. «چه جالب». وقتاي ديگه حالت طبيعيه سر درد مياد سراغت و تکرار ميکني که زندگي يک سردرد مداومه. نه. روزتون بخير. شبت بخیر. عصرتون بخير. سلام برسونيد.
Sunday, November 20, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
5 :
در واقع فقط از جمله اولت چیزی فهمیدم...
توسط متهم
و یک سوال مداومه که چرا یکنفر همه ی دردسرهارو برای تو می خواد و همه ی لذات رو برای خودش و چیجوری شد که آدمها نگاهشون به هم نگاه زالو شد به طعمه؟ و چرا من! این من ارام لعنتی همیشه طعمه است و این متهم از همه چیز مبرا!!! زالو!
توسط رالف
زندگي فقط يه سردرد نيست ...
فقط يه درد ِ كه از گاهي به يه جاييت مي زنه ...
در ضمن اين كامنت دوني خيلي بهتر شده ، تبريكات :)
توسط بامداد
حالی کردیم از پستت که نگو... ایشالا که همیشه سردرد باشی ... این سیستم نظر خواهی هم با حاله ... در ضمن من امشب یه نفر رو اذیت کردم ... هم عذاب وجدان گرفتم ... هم حال کردم ... چون من مردم آزاری رو خیلی دوست دارم ... در ضمن به نظرم لزومی نداره که کامنت، حتما به پست یا نویسنده ی پست ربطی داشته باشه ... همین
توسط alireza
ع
توسط محمد
Post Comment