مرگ
جيغ بزن، جيغ بزن، گريه کن، گريه کن.
اما نه جيغ ميزنه ونه گريه ميکنه. فقط صداي ضجههاي نامفهوم ِ بريده بريده ميياد.
آقاي افشار، همسايهي چاق و سادهي ما مرده. ديشب سکته کرد ومرد. خونهشون دقيقا کنار پنجرهي اتاق منه و صداي گريهها و فغانها مستقيما ميياد توي گوش من. پنجره رو ميبندم، هدفونها رو به گوشم ميچسبونم و سعي ميکنم نشنوم اما بازهم در بين track ها صداي گريهها ميزنه توي گوشم. از همه وحشتناکتر صداي گريهي مردهاست.
اينجور مواقع که ميشه آدم نگران مادر و پدر خودش ميشه، و اين سوالو از خودش ميپرسه که اگر پدر يا مادر من ...، اونوقت من چه خواهم کرد؟ سوالي قديمي و عذابآورکه هميشه اينجور مواقع زنده ميشه. سوالي که از پاسخش فرار ميکنيم و خودمون رو به روز حادثه ميسپاريم. جالب اينجاست که در مواجه با مرگ نزديکان هيچوقت من از خودم نميپرسم که اگر خودم بميرم چه بلايي سرم مياد، بلکه ميپرسم چه بلايي سر نزديکانم مياد، يا بلعکس، اگر اونها بميرند، من چه خواهم کرد، نميپرسم آنها که مردهاند چه ميشوند. سوالي که کسي پاسخي براش نداره. آيا لزومي هم داره که پاسخي داشته باشه؟ عزيزي رو براي هميشه از دست دادي و اينه که مهمه، اينه که ناراحتات ميکنه...
نميدونم، اينروزا با اين سروصدا ها و آه و نالهها، تو خونه نشستن خيلي عذاب آور شده...
2 :
are , vaghan dardnake ...
خوبه تو حداقل این سوال رو الان از خودت می پرسی ! بعضی ها که وقتی عزیزشون رو از دست دادن تازه یادشون میاد که ...
تو این سوال رو زود از خودت پرسیدی پس فرصت داری قدر پدر و مادرتو خوب بدونی و تا می تونی از محبتت سیرابشون کنی که روزی حسرت روزهای با هم بودن رو نخوری
Post Comment