يکروز بدون اينترنت. بدون چت و وبگردي. ساعت ده شب شده و تنم درد ميکنه. ديگه نمي شه پشت ميز نشست. پا ميشم ميام پاي کامپيوتر. انگشت هام درد مي کنه واسه تايپ کردن، واسه چت. سرم درد مي کنه واسه وبگردي، گويا خوني و وبلاگ خوني. يادم مياد که چند وقت پيش يه مقدار نخ بازي از شبکه دانلود کردم. مشغول ور رفتن با يک نخ پلاستيکي دراز مي شم تا بتونم دوتا خرس قهوه اي بسازم. دي جي اليگاتو هم همراهيم مي کنه. لعنتي براي من تازه کار سخته. ساعت يازده شده و هنوز نتونستم دوتا خرس قهوه اي رو بسازم. هنوز خوابم نمياد و هنوز هم چيزي که کم دارم يه کارت اينترنت کوچولوئه. برم با اريگامي مشغول بشم. اينها زيادي ساده است. ساعت يازده و نيم مي شه. و...
مقدمه ي طولاني فوق به اين معني است که دو ماه تا کنکور ارشد مانده است و من همانطور که قبلا ثابت کردم، با دوماه حسابي خوندن قادر خواهم بود به رشته ي مورد علاقه ام برسم. و تا اين دوماه تموم بشه، اتصال به شبکه کاملا کنترل شده خواهد بود. سعي مي کنم کنترلش کنم. در گام اول روز درميون و بعد هم هفته ا يکبار اتصال تا کنکور.سعي مي کنم.
Sunday, December 26, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment