Saturday, December 04, 2004



پنج شنبه 14 آذر 81 روز ورود من به دنياي بلاگستان بود. در چنين روزي در وبلاگ سابقم نوشتم:
« مي خواهم در اين وبلاگ يادداشتهايم را زنده کنم يدداشتهايي که از سال 77 در دفتر هاي مختلف و بيشتر هم تابستانها نوشتم ؛ بعضي از آنها واقعا مرا تکان مي دهد
عادت خوبي داشتم ذوق و شوقي ...
»
و براي اولين با دکمه ي Publish رو در Blogger فشار دادم و به جمع بلاگر ها پيوستم. يادمه اونموقع روزنامه ي قدس توي يکي از ويژه نامه هاش بخش کامپيوتر "چگونه وبلاگ بسازيم" هودر رو آورده بود و من با همون راهنمايي به سمت وبلاگسازي رفتم. نکته جالب در مورد اون متن اين بود که دقيقا راهنمايي هودر رو کپي و paste کرده بود. مثلا بخشي از اون راهنمايي مي گفت از "قالبهاي سمت راست صفحه يکي رو به دلخواه انتخاب و دانلود کنيد" منهم مونده بودم چطوري ميشه از کنار يک صفحه ي روزنامه قالب دانلود کرد! (بماند که هنوز نمي دونستم قالب چي هست!).. اين تازه يک نمونه ي کوچيک از بدبختيهام بود، خلاصه که اوايل حسابي ناشي بودم وکلي جون کندم تا بالاخره تونستم بلاگمو راه بندازم.
و حالا درحالي وارد سال سوم وبلاگ نويسي مي شم که 6،7 نفر ديگه رو بلاگر کردم، براي خيلي ها وبلاگ ساختم و از اون فراتر طراحي وب مي کنم و ازش پول هم در ميارم!
خاطرات شيرين و تلخ زيادي از بلاگستان دارم، تعداد زيادي دوست پيدا کردم و چندتايي هم دشمن! در مجموع مي تونم بگم که بسيار راضي هستم که چنين کاري کردم و هنوز هم هروقت با کسي آشنا مي شم حتما داشتن يک صفحه ي يادداشت مدرن اين چنيني رو به ش پيشنهادمي کنم.