Monday, August 02, 2004

تصميم گرفتم بنويسم چون از زمان مي ترسيدم. از اينکه مي گذرد بدون اينکه جايي ثبت شود. وچيزي که جايي ثبت نشود انگار که نبوده است و نبودن نهايت کابوس وحشتناک قابل تصور براي من است. يا بود.

يک دوربين Cyber-shot ِ سوني مدل DSC-P72 گرفتم در راستاي همون هدف متعالي ثبت کردن. فعلا که دارم باهش بازي بازي مي کنم و منوها و دکمه هاشو سيخ مي کنم. منتظر شاهکارهاي عکاسي من در چند روز آينده باشيد!

چندان در مود نوشتن نيستم. از طرفي اکانت هم ندارم و تنها روزي يک ساعت به مدد اکانتهاي شبانه، ساعت 8تا 9 صبح وصل مي شم در نتيجه اينهم مزيت بر علت شده تا عملا هم رخصتي براي نوشتن نداشته باشم.

طرف ازم پرسيد دانشجو هستي، خوشحال شدم و با افتخار گفتم آره، گفت چي مي خوني بازهم با افتخار گفتم برق، گفت اِ!! کجا؟ اين بار که ديگه حسابي مفتخر شده بودم و مغرور، گفتم فردوسي. حالا حدس بزن خود طرف که اينجا نقش فروشنده ي دوربين رو بازي مي کرد کي بود؟ هيچي جناب استاد ت. دانشجوي دکتراي دانشگاه فردوسي رشته ي برق-الکترونيک! و من ِ خر نمي شناختمش! از شانس بد ما همونسالي که اون به بچه هاي ما برنامه سازي درس مي داده من با گروه مکانيک برنامه سازي رو برداشته بودم. خلاصه که بسيار به آينده ي کاريم اميدوار شدم (شما نمي خواد زياد ناراحت بشين، بنده خدا اومده بود مغازه ي پدرش وقت گذروني يک دوربين همه به من قالب کرد!)

کسي تکنيک خاصي بلد نيست که بشه از دوربين ديجيتال به عنوان اسکنر هم استفاده کرد؟ براي پروژه ام شديدا احتياج به اسکنيدن دارم در حاليکه هر بار اسکنيدن نزديک به 100 تومن برام مايه مي خوره.

مي گم خوبه در مود نوشتن نبودم، وگرنه چه مي کنه اين علي کريمي!!!