Sunday, July 11, 2004

از ساختمون کالج که اومدم بيرون هواي خنک بعد از ظهر بارون خورده زد توي صورتم. هوايي که تازه داشت اولين قطرات بارون ِ تابستونيشو تجربه مي کرد. سوار ماشين مي شم و پل سيمون شروع مي کنه به خوندن:

I am a rock,
I am an island.
I’ve built walls,
A fortress deep and mighty,
That none may penetrate.
I have no need of friendship; friendship causes pain.
It’s laughter and it’s loving I disdain.
I am a rock,
I am an island.

نم نم بارون شيشه ي ماشين رو لک کرده، به خونه فکر مي کنم که تمام اسباب و وسايل توي حياط ولوست. صبح ساعت 7 با اين جمله مادرم از خواب بيدار شدم "بيا کمک، ما نصف اساس رو برديم بيرون بقيه اش بدون تو نمي شه" و بيرون بردن اون نصفه ي ديگه تبديل شد به تا ظهر عمله گي.

I have my books
And my poetry to protect me;
I am shielded in my armor,
Hiding in my room, safe within my womb.
I touch no one and no one touches me.
I am a rock,
I am an island.

بارون شدت گرفته، سرعت کم برف باک کن ها حريف قطرات آبدار بارون نمي شه، درجه ي برف پاک کن رو يک level مي برم بالاتر. صداي موسيقي رو بيشتر می کنم و به هيچ چيز فکر نمي کنم. نه به ايميلهايي که پاسخ داده نمي شه، نه به روزهايي که در عمله گي و يک خونه ي به هم ريخته مي گذره و نه به اينکه چهارشنبه با استاد پروژه ام براي پروژه ي لعنتي ام قرار مشاوره دارم.

And a rock feels no pain;
And an island never cries.

آره، بايد صخره بود و درد نکشيد بايد جزيره بود و نگريست، همه ي ما آدمها جزاير تک افتاده اي هستيم که گاهي آبهاي اقيانوس ترحم و غرورما رو به هم متصل مي کنه اما همچنان صخره هايي مغرور و تنهاييم.

for download: I Am a Rock.mp3 (Simon & Garfunkel)