1. نه خير، نمي شه! اصلا نمي تونم "بوف کور" رو تموم کنم. دو هفته اي هست که حول و حوش صفحه ي هفتاد موندم. اصلا جلو نمي ره. خوندن اين هذيان نامه هيچ کششي برام نداره. فضايي ماليخوليايي، که آدماش يا پيرمردهاي چروکيده با نيشخندهاي خبيث اند يا زنهاي اثيري! مي دونم شاهکاره، مي دونم آدم و عالم خوندنش و ازش لذت بردن اما من يکي نمي تونم بخونمش.
در مجموع يه آدم خيلي عادي و مبتذل شدم. ديروز مرد عنکبوتي2 رو ديدم و حسابي لذت بردم، روز قبلش تاکسي 2 رو ديدم، روز قبلترش شيکاگو و همينطور بگير و برو...
2. شنيده بودم کارمندا همه شون دو يا سه شغله اند اما به چشم خودم نديده بودم. اين باباي ما کارمند بيمارستانه و براي بنايي و نقاشي خونه مون تمام نيروهاي لازم رو از بين همکاراش تامين کرد. نقاش ِ نگهبانه. کابينت سازِ بهياره. برق کش ِ انبار داره، لوله کش ِ تاسيساتيه و .. خلاصه اين وسط فقط باباي ما يک دونه شغل داره (که با توجه به بازنشسته شدندش يهتره بگيم داشته) که اونم شغلهاي دوم و سوم رو با چند شيفته کردن همين يک شغلش جبران کرده!
3. شنيدي مي گن يارو مي ره لب دريا آبش خشک مي شه؟ (پس بهتره با خودش آب ببره) عيناحکابت منه. من کلا آدم روزنامه خوني نيستم اما اين روزا با توجه به بالا رفتن ميزان بيکاري و اضافه آوردن زمان تصميم گرفتم برم سراغش و براي اولين انتخاب، وقايع رو گفتم، شرق نگرفتم چون کلا از روزنامه هاي هزار صفحه اي که مطالب طولاني داره و نمي شه جمع و جورش کرد و سه چهار تا روزنامه تو يکيه خوشم نمياد(اينم يکي ديگه از نشانه هاي ابتذال!). خلاصه وقايع رو گرفتم و خوندم و کلي خوشم اومد. اما مي دوني چي شد، هيچي ديگه، من آخرين شماره ي وقايع رو خونده بودم! اينم از شانس ما...
يک نمونه ي ديگه مثال بزنم، طي درگيرهاي انجام پروژه ي کنترل صنعتي شديدا به پرينتر و اسکنر احتياج داشتم اما هرجا پا مي ذاشتم اين دو وسيله اش يا خراب مي شد يا مفقود. تا پامو مي ذاشتم توي اتاق کامپيوتر مي ديدم سوپروايزره کارتريج پرينتر رو در آورده، داره تکون مي ده و نچ نچ مي کنه! و مواردي بيشماري امثالهم.. اگر فردا خبر دار شدين روزنامه ي شرق هم توقيف شد مطمئن باشين که من رفتم يک شماره خريدم!
حتما با خودت مي گي اين پسره چقدر حالش خوبه و شارژ شده که داره اين همه چرت و پرت مي نويسه! نه بابا از اين خبرا نيست، فقط دلم نمي خواد وبلاگم تبديل بشه به يک وبلاگ در گل نشسته. همين. وگرنه مگه مي شه تعطيلات باشه و بيکاري و {غيره} .. من سرحال باشم؟!
Sunday, July 18, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment