نميشه، ميخوام کنکور بَدي رو که دادم فراموش کنم اما هربار چيزي يادم مياد و حالمو ميگيره. باخودم فکر ميکنم اگه استاد ع که باهش پروژهي اينترنشيپ داشتم بپرسه کنکور چطور بود چي بهش بگم يا اگه اگ دکتر ميم که قراره يک پروژهي مخابراتي باهش کار کنم پرسيد کنکور چطور بود، چي بهش بگم؟ بگم سخت بود، بگم خراب کردم، اونوقت اون يک نگاه عاقل اندر سفيه به من بندازه و باخودش فکر کنه که اينم چه خر تنبليه که چندماه خوند بعدش هم ريد به کنکورش...
نميفهمم که اينها با اين طرز کنکور گرفتن چطوري ميخوان قوي رو از ضعيف تشخيص بدن. آيا يک مهندس اونه که ظرف سه دقيقه، بدون هيچ ماشني حساب و امکان اضافهاي در حالي که استرس کلي سوال از دروس مختلف رو داره بتونه يک مساله رو حل کنه و خلاقيت و نکتهي طراح رو از سوال بکشه بيرون؟ تعريفي که من تا الآن از مهندسي فهميدم "آزمايش و خطا" بوده، يک سري تعاريف کلي و نتايج و مفروضات وجودداره که مهندس بايد اونا رو به صورت کلي بدونه و حالا قراره با اونها به کمک آزمايشهاي مختلف و با تحليل و تحقيق مسالهاي رو حل کنه، اما حل کردن بيست تا سوال ظرف 60 دقيقه اونهم سوالاتي که فقط در صورت دونستن فرمول دقيق و کامل حل ميشه و نه دونستن تعاريف ومفاهيم کلي، درحاليکه قبلش بيست تا سوال ديگه رو حل کردي و بعدش هم بايد بيست تا سوال ديگه رو حل کني.. نمي دونم چي رو ميتونه مشخص کنه.
اين کامپيوتر لعنتي هم نميدونم چه مرگشه، رنگش به صورت تصادفي خراب ميشه، تمام رنگهاش تيره ميشه تا حدي که قرمز کاملا سياه ميشه. اکثر وقتم پاي کامپيوتر مي گذره که اونهم اينجوري بازي درمياره، مثلا قراره طراحي وب بکنم، با کامپيوتر داغوني که رنگها رو خراب نشونن مي ده و ده دقيقه طول مي ده که فوتوشاپ رو باز کنه...
آخيش، بعد از مدتي کلي غرغر کردم. کمي سبک شدم!
Saturday, February 26, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment