Friday, April 07, 2006

Lost in Translation

From up high where I was, you could shout anything you liked at them. I tried. They made me sick, the whole lot of them. I hadn't the nerve to tell them so in the daytime, to their face, but up there it was safe. "Help! Help!" I shouted, just to see if it would have any effect on them. None whatsoever. Those people were pushing life and night and day in front of them. Life hides everything from people. Their own noise prevents them from hearing anything else. They couldn't care less. The bigger and taller the city, the less they care. Take it from me. I've tried. It's a waste of time.
--from Journey to the End of the Night


از اين بالا که من ايستاده‌بودم، مي‌شد هرقدر که دلت خواست سرشان داد بزني. امتحان کردم. از همه‌شان عقم مي‌گرفتم. عرضه‌اش را نداشتم که روزها وقتي روبروشان بودم به اشان بگويم، ولي آن بالا، خطري نداشت. به طرف‌شان داد زدم: «کمک! کمک!» فقط به‌خاطر اينکه ببينم طوري‌شان مي‌شود يا نه. انگار نه انگار. زندگي و شب و روز را هل مي‌دادند، زندگي همه چيزش را از آن‌ها مخفي مي‌کند. وسط سر و صداهاشان چيزي نمي‌شنوند. کک‌شان هم نمي‌گزد. و شهر هرقدر بزگتر و بلندتر باشد، کمتر کشکان می‌گزد.دارم به‌اتانم می‌گويم. من امتحان کرده‌ام. فايده‌اي ندارد.
ترجمه:فرهاد غبرايي، ص219

اگر قرار بود من متن بالا رو ترجمه کنم يعني چه معجوني ممکن بود از آب دربياد! (توي پرانتز گفتن اين نکته ضروري به‌نظر مي‌رسد که حتما کتاب از متن فرانسه ترجمه شده‌است و نه متن انگليسي فوق.)

1 comment:

Anonymous said...

بله ترجمه ی خوبیه ؛ و به نظر من میرسه که از همین متن انگلیسی ترجمه شده، تقریباً هم خونی دارن. مترجم خوب علاوه بر متخصص بودن، باید هنرمندهم باشه(یا شاید هم علاوه بر هنرمند بودن، باید متخصص هم باشه) ...و ترجمه ی کتاب های اخیراً ترجمه شده که فاجعه است! یک چیز بامزه بگم در یک کتاب تخصصی که اخیراً ترجمه شده(و اتفاقاً به نام یکی از مترجم های خیلی معروف) جدول (table) زمانبندی، به صورت "میز" زماننبندی ترجمه شده! 

توسط محبوبه