Wednesday, November 23, 2005

کاين آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟

امروز باز يک تصادف مسخره کردم. ميدون پارک بودم و با رفيقم گرم صحبت در مورد انواع کلاس‏هاي کنکور بوديم، يه پژويي جلوم بود که به راست مي‏پيچيد، به چپ نگاه کردم ببينم ماشين نيست که پلق، زدم به پشت پژويي، نگو يک تاکسي جلوي پژو اومده طرف ترسيده ايستاده و من هم ترتيبشو دادم. خيلي حرص‏آوره که با دنده‏ي يک و سرعت آروم تصادف کني بعد کلي علاف بشي و صحبت که حالا چه کنيم. تصادف بايد با دنده‏ي پنج، يا حداقل چهار باشه، که چندتا ملق بزني و يک حالي هم ببري، بعدش (البته اگه زنده موندي) بگي آره تصادف کردم و چپ کردم، نه اينکه مثلا به يک ماشين که پارکه بزني!

غير از تراشيدن ريش‏ها که هميشه يک معضل معظل معذل معزل اساسيه و البته حمام رفتن که که اونم پيدا کردن وقتش يک معضل معظل معذل معزل ديگه است، هزار و يک مشکل ديگه رو بذاري کنار، زندگي بي‏نياز به اجازه‏ي من و تو با شتاب و استوار درجريانه و مي‏گذره.

4 comments:

  1. می بینم که می فلسفی. 

    توسط فاطمه

    ReplyDelete
  2. ایشالا تصادفهای مهمتر و اساسی تر در زندگیت!
    منم موافقم..چپ کردن خیلی باکلاسه 

    توسط متهم

    ReplyDelete
  3. ایشالا تصادفهای مهمتر و اساسی تر در زندگیت!
    منم موافقم..چپ کردن خیلی باکلاسه 

    توسط متهم

    ReplyDelete
  4. ظاهرا نوشتن معضل هم خودش معضلی بوده بالای همه معضل ها !!!! 

    توسط m

    ReplyDelete