بزرگي گفته « تا آدمي ياد نگرفته با شک و پرسش و نسبيت زندگي کند، بايد با يقين زندگي کند» بله، يقينها و پاسخهاي مذهبي رو که کنار گذاشتي (مذهب: من ميدونم تو از کجا اومدي، براي چي اومدي و کجا ميري) بايد پاي لرز خربزهي نسبيت و شک و نوسان و عدمقطعيت هم بنشيني. فقط بعضي وقتها اين عدم ثباتها به جايي ميرسه که کسي ممکنه بگه «بدون يک بينش معنوي -هر چند دروغ يا احمقانه-نميشه زندگي با ثبات و آرامي داشت.حتي اگه اون بينش گاو پرستي باشه» حق تا حدودی با توئه دوست من، ولیکن ميوهي ممنوعه رو که خوردي و هضم کردي ديگه نميتوني بالا بياريش و بايد عواقبش رو هم بپذيري. برکلي گفته* «از آنجا که فلسفه جزمطالعهي حکمت و حقيقت نيست، توقع ما اين است که فلاسفه داراي سکون و ثبات نفس و معلومات بسيار روشني باشند و حال آنکه اين عوامالناس هستند که اغلب آسودهخيالترند» همين. توي مايههاي سنگين زيرين آسياب ميخواهد و مرد کهن و اينا..
* آره بابا يک کتاب فلسفه گرفتم، هرچند که کتابش طنزه.
2. متاسفم جناب Anonymous من بهاندازهي BLOGGER دموکرات نيستم.
3. براي مبارزه با اسپَم اينجا کليک کنيد!
4. همونطور که قابل پيشبيني بود من حالم خوبه و حوصلهي انجام خيلي از کارها رو دارم، از نظرات دوستان هم متشکرم و از اينکه ميبينم اينهمه همدست دارم بسيار لذت ميبرم!
Monday, August 15, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 :
من نفهمیدم بحث فلسفی ات چی بود؟ولی خربزه خوردنو هستم..
حالا يه چند وقت هم تو وادي فلاسفه بچرخ ببين چيزي پيدا مي كني يا نه.
Post Comment