نوسان
لحظاتي در زندگي هست که کشوي کيبوردو ميکشي جلو و چنين چيزهايي تايپ ميکني:
حوصلهي نوشتن ندارم، حوصلهي طراحي وب ندارم. حوصلهي ور رفتن با آيسيها و کيت روباتي که گرفتم رو ندارم. حوصلهي PLC رو ندارم، حوصلهي پروژهي اينترنشيپ رو ندارم، حوصلهي هيچکدوم از اين جرقههاي گذراو وسوسههاي کوتاه مدت و بيفايده رو ندارم. مدتيه که مدام با خودم تکرار مي کنم، که اين يک سال اخير فقط شکست خوردم. هيچ اميدي به آينده ندارم. هيچ پولي هم ندارم. خط تلفني که داشتم به خاطر پرداخت نکردن قبضش قطع شده و دوباره از خط خانواده استفاده ميکنم و انتظارهاي طولاني و عذاب آور براي اينکه خواهره مکالمات طولانيشو تموم کنه تا چند دقيقهاي بتونم به شبکه وصل بشم. وقتي رفقا رو ميبينم که رتبه آوردن، کسايي که از من براي پروژههاشون راهنمايي ميگيرن، ضربهي شکست رو احساس ميکنم. ضربهي سنگين شکست. بارها.
از دورههاي تناوبي افسردگي-شيدايي هم حالم بههم ميخوره. از اينکه يک روز خوشحالي و سرت گرمه و يه روز ديگه افسرده و «که چي بشه». از اين تکرارهاي تکراري حالم بههم ميخوره.
ولحظاتي بعدتر هست که همهي اونهارو پاک ميکني.حوصلهي نوشتن ندارم، حوصلهي طراحي وب ندارم. حوصلهي ور رفتن با آيسيها و کيت روباتي که گرفتم رو ندارم. حوصلهي PLC رو ندارم، حوصلهي پروژهي اينترنشيپ رو ندارم، حوصلهي هيچکدوم از اين جرقههاي گذراو وسوسههاي کوتاه مدت و بيفايده رو ندارم. مدتيه که مدام با خودم تکرار مي کنم، که اين يک سال اخير فقط شکست خوردم. هيچ اميدي به آينده ندارم. هيچ پولي هم ندارم. خط تلفني که داشتم به خاطر پرداخت نکردن قبضش قطع شده و دوباره از خط خانواده استفاده ميکنم و انتظارهاي طولاني و عذاب آور براي اينکه خواهره مکالمات طولانيشو تموم کنه تا چند دقيقهاي بتونم به شبکه وصل بشم. وقتي رفقا رو ميبينم که رتبه آوردن، کسايي که از من براي پروژههاشون راهنمايي ميگيرن، ضربهي شکست رو احساس ميکنم. ضربهي سنگين شکست. بارها.
از دورههاي تناوبي افسردگي-شيدايي هم حالم بههم ميخوره. از اينکه يک روز خوشحالي و سرت گرمه و يه روز ديگه افسرده و «که چي بشه». از اين تکرارهاي تکراري حالم بههم ميخوره.
8 :
دقیقاً
خیلی وقت ها اون چیزی که فکر میکنی شکست است درواقع پیش درامد یک مرحله مهم و پیروزمندانه در زندگی ات است . رتبه آوردن و فوق لیسانس و دکترا و اینها یک بعد از زندگی است . وقتی که فوق لیسانس یا دکترا قبول نمیشی یعنی خدا این شانس را بهت میده که در بعدها و جنبه های دیگه زندگی هم تجربه کنی .
يعني نمي خواي كنكور سال آينده شركت كني؟ راستي يادمه شرطمون دو قسمتي بود نبود؟
ااه ، یک نفر هم حالش خوب نیست آدم دلش خوش باشه که با خوندن حرفهای اون حالش بهتر می شه. دارم به این نتیجه میرسم که...
خدا رو از زندگی حذف کردیم بدون اینکه هیچ بینش یا ایدئولوزی مدونی به عنوان جایگزین داشته باشیم.و تا وقتی که به اون بینش نرسیدیم اوضاع همین خواهد بود.به این نتیجه رسیده ام که بدون یک بینش معنوی -هر چند دروغ یا احمقانه-نمیشه زندگی با ثبات و آرامی داشت.حتی اگه اون بینش گاو پرستی باشه....بشخصه از همین وضعیتی که گفتی خسته شده ام...
متهم جان اتفاقا اشکال از همون ایدیولوژی های مدون است . جون مادرت بذار هر کس همون جوری که دوست داره به زندگی به طبیعت و به خدا اعتقاد داشته باشه یا نداشته باشه . بذار هر کسی به صدای درون خودش گوش بده . وقتی که بخوای همه را توی یک ایدیولوژی بگنجونی مشکل پیدا میشه . بعد هم نمیدونم کی گفته که زندگی باید همش خوشی و پیروزی باشه . نخیررررررررررر زندگی همینه غم داره شادی هم داره . شکست داره و پیروزی هم داره .زندگی همینه گاهی خیلی خوشحالی . گاهی خیلی غمگینی . گاهی میگی اصلا یعنی چی ؟؟ همه اینها جزو زندگی است . اصلا بابا زندگی یعنی همین .
نمخواهم اینجا رو به صحنه جنگ سرد تبدیل کنم ولی جناب
mعزیز
کاش با این سبک کامنت گذاشتن ناشناس راه بحث را نمیبستی...چه بسا من را متقاعد میکردی
متهم جان . اون کامنت بدون اسم از من نیست . در ضمن من وبلاگ ندارم که ادرسش را بدم .جنگی هم از نظر من وجود نداره . تو نظرت را گفتی و من هم نظرم را گفتم . به نظرت هم احترام میذارم گرچه قبولش ندارم .
Post Comment