موسيقي ميذارم، دوربين رو روشن ميکنم و به عدسيش خيره ميشم. سعي ميکنم حس بگيرم، حسي که در همون لحظه دارم، تا اون حس توي چشمهام ديده بشه و بعد با ديدن فيلم بتونم ببينمش. به چشمهاي خودم، به خودم زل بزنم تا ببينم اون تو چيه، شايد هم به تو فکر کنم و سعي کنم احساسمو نسبت به تو توي چشمهام ببينم. هميشه با اوني که از توي چشمهام به بيرون نگاه ميکنه مشکل داشتم. يه مشکل قديمي. چه کسي داره به بيرون نگاه ميکنه؟ اين چه کسيه که کارهاي احمقانه ميکنه، خوشحال ميشه و افسرده ميشه؟
سوالي که برميگرده به خيلي وقت پيشها، در دوران کودکي هم هروقت کمي خود نمايي ميکردم يا در جمعي شرکت ميکردم يکدفعه به خودم مياومدم و مي پرسيدم اين کيه که داره اين کارا رو ميکنه، کيه که به بيرون نگاه ميکنه و از جمع کناره ميگرفتم.
شما ميدونين که "اون" کيه؟
Sunday, January 30, 2005
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment