Thursday, November 04, 2004

مي دونستي درخت که من و تو چقدر به هم شبيه هستيم. مي دونستي که منهم مثل تو با تغيير فصل، با تغييرات تقويم بايد تغيير کنم. غمها و شاديهام رو بايد با تقويم تنظيم کنم. اينروزا تقويم به من مي گه که ناراحت و غمگين باشم. چندروز ديگه به م مي گه که شاد باشم. اين روزها به م مي گه چيزي نخورم، چند روز ديگه به م خواهد گفت حق ندارم چيزي نخورم. منهم مثل تو براي تعويض لباسهام، براي آرايش چهره ام بايد به تقويم نگاه کنم.
اما من يک تفاوت کوچيک با تو دارم. اونهم اسمش اختياره. من اگه بخوام مي تونم اون تقويم لعنتي رو پاره کنم. وقتي اون مي گه بخند گريه کنم و وقتي مي گه گريه کن، بخندم. در حاليکه تو محکومي که برطبق تقويمت عمل کني.
با اينحال يک اما وجود داره. تمام دوروبريهاي من درخت شدند. باور مي کني؟ همه مثل تو موبه مو از روي تقويمشون عمل مي کنن. اي کاش مي تونستن اينو بفهمن که « آدمها با درختها فرق دارند.» اما حيف که همگي مسخ شدند و زبون منو نمي فهمن.

(عکسها: نهال گردوي تنهاي حياط خونمون / عکاس: خودم)