بدون عنوان
آره، ممنون. مقاله هرچند دير اما پيدا شد. [با کمک اينجا]
استاده بعد از کلاس ميپرسه، «مباحث امروز چطور بود؟ نميدونم خوب جا ميافته يا نه.» پاسخ ميدم «آره، اتفاقا يکسري ايدههايي دارم که حالا تست ميکنم خبرشو بهتون مي دم» واقعيت اينه که بايد ميگفتم «شرمنده استاد، اکثر وقت مشغول آناليز نيمرخه دختر رديف جلو سمت راست بودم. بهجز لبهاي باريکاش، واقعا زيبا بود. مخصوصا ابروهاش.»
بعداز ظهري با سيامک رفتيم سينما، «صحنهي جرم، ورود ممنوع» برخلاف انتظار، فيلم قشنگي بود. اگر بدنبال فيلمي براي پرکردن وقت فراغت بعدازظهرتان هستيد توصيه ميشود.
حالا از شوخي گذشته، يکسري شبيهسازي کردم که شنبه به استاده نشون ميدم.
2 :
چه جالب! اين همون پسر شجاع سابقه؟
موفق باشى پسر جون، چه شجاع، چه يخى ;)ه
استادهای ما که معمولا رد نگاهمون رو هم می گرفتن و نمی شد سرشون شیره مالید! من خودم چند بار- به چشم خواهری!- مچم توسط استاد مربوطه گرفته شده!!
Post Comment