Sunday, December 24, 2006

بازی يلدا

قواعد بازي: از بنيان‌گزارش
دعوت‌کننده: آيداي ورود ممنوع

سه‌چهار روزي هست که بازي يلدا در وبلاگستان شروع شده. منم‌ منتظر بودم تا يکي دعوتم کنه و چيزکي بنويسم. ديگه داشتم نااميد مي‌شدم که دعوت رسيد!

1. تند راه مي‌رم و تند هم مي‌رونم. البته اين دليل نمي‌شه که راننده‌ي خوبي باشم.
2. از سه سالگي، چهارسالگي... ده سالگي... ام چيز خاصي يادم نمي‌ياد! همينقدر يادمه که زياد گيج مي‌ِزدم و زياد پيش مي‌اومد هنگ کنم که «اين کيه که داره از من به بيرون نگاه مي‌کنه» و البته پاسخي هم نمي‌گرفتم! ضمنا آنژين هم زياد مي‌شدم.
3. از واژه‌ي «مظلوم» به شدت متنفرم. صفتي که در بچه‌گي و حتي بزرگسالي زياد به‌م نسب مي‌دن. آي بدم مياد از اين مظلوم و کم‌رو!
4. ممکنه سوءبرداشت بشه اما به جهنم! يکي از زيباترين مناظر برام بدن مردهاي عضلاني‌است. شايد به همين خاطر باشه که از تماشاي کشتي لذت مي‌برم. يکي از آرزوهام داشتن چنين بدن‌هايي است اما چه‌کنم که بدن ضعيفي دارم و تا کمي ورزش مي‌کنم زود ضعف مي‌کنم!
5. خيال‌پردازم. از نوع خود-جيمز-باند-بين اش. درنتيجه زياد از خودم نا اميد مي‌شم و زياد به خودم فحش مي‌دم.

براي ادامه‌ي بازي دعوت مي‌کنم از: بامداد. متهم. فاطمه. به اتفاق بانو. شايگان و بهرنگ.

4 :

masht mammad said...

yadam bashe badan baraat yek figoor begiram!
dar zmen tond rah raftanetam vaaghean tayid mikonam va inke aslan mazloom nisty ;)

Anonymous said...

سلام . سپاس از دعوتت، سعی می کنم بنویسم. راستی من هم مشکل شماره 3 تو رو دارم!:D

Unknown said...

مظلوم نيستي، مظلوم نمايي بيشتر :D

Anonymous said...

eterafate jalebi bood, man ham varede bazi shodam...