Friday, October 27, 2006

ماما جون. عکس. بخند.

چند روزی اومدم مشهد. سرماخوردم و مدام عطسه می‌کنم. حال که نداد بماند،حال‌گیری هم بود. برگشتن به جایی که دیگه اتاق‌ات مثل سابق نیست. وسایل‌ات (کامپیوتر مثلا) دم دست نیست. چیزایی که به‌ش عادت کردی عوض شده. چیزایی که بدت می‌اومده دوباره رو شده (تلوزیون مثلا)... تجربه‌ی دوپاره‌گی! خلاصه تجربه‌ای شد برای اینکه سعی کنم کمتر بیام یا بیام و کمتر بمونم. در حد یکی دو روز برای احوال‌پرسی و دوباره خداحافظ شما. همه‌ی اينا يک طرف، سرماخوردگی کذايي هم يک طرف. عنوان مطلب يعنی چه؟ خوب اینو باید از شایان پرسید که تنها سرگرمی این روزهای من بود!
می‌خواستم بیش‌تر بنویسم اما اصلا حالش نیست. برم بخوابم و از استراحت مطلق این روزها کمال استفاده رو ببرم که به احتمال زیاد فردا شب در قطار نخواهم توانست بخوابم!
جالبه، اين چند روز که مشهدم هربار مسنجر رو راه انداحتم، هیچ احدالناسی هم آن نبوده که بشينيم دو کلوم باهم اختلاط کنيم... همون خواب بهترين گزينه‌است.