نيمساعتي هست الکي آنلاينم به هواي اينکه يکي پيدا بشه گپي باهش بزنم. اما خبري نيست. نه از رفقاي قديمي و نه حتي از کسايي که آن شدنشون باعث مي شه آدم چراغشو خاموش کنه. تقريبا از اول هفته از خونه بيرون نرفتم. شاهکاريهها. هفتهي تعطيلات و بهار و اينا، کنج خونه. چه کنم که مريض بودم. امروز ميتونم بگم بهترم. يا شايد هم خوبم. نميدونم، هنوز براي قضاوت زوده. نخير خبري نيست. با خوندن ســفر نــــامه هـــا ي اين ميرزا خودم رو سرگرم مي کنم. جالب مينويسه و بسيار خواستني. واقعا که بهترين کار توي نوروز اينه که بري از ايران بيرون٬ وگرنه ايران گردي با اين همه شلوغي و جمعيتي که ميريزه بيرون ديونهگيه. البته از اون بهتر اينه که بشيني کنج خونه منتظر که يکي چراغشو روشن کنه. باز خوبه اين خواهرزادههه هست که بهش بخنديم وبا شر و شورش حال کنيم. يک دقيقه آروم نميگيره. از پشت کامپيوتر به تلفن٬ از تلفن به قابلمههاش از قابلمههاش به ماشينهاش٬ از ماشين به جارو برقي٬ از جاروبرقي به کليدهاي چراغها٬ از... همينجور ميريزه و ميگرده و قل ميخوره. همهي اينها از موجودي 60-70 سانتي متري٬ پستونک به دهان و اغلب خندان!
باري٬ براي اينکه شما از وبگردیتون طرفی بسته باشین و از خوندن این چرندیات چیزی گیرتون اومده باشه این کلیپ پیشکش من به شما.
Thursday, March 30, 2006
لينکهاي امروز
[+] يک پزشک عکسهاي خيلي قشنگي از کسوف ديروز گردآوري کرده.
[+] خالهزنکبازي در بلاگستان٬ «شيما» کيست!؟
[+] خبردارين که سورئاليست Reload شده؟ هدر و قالب وبلاگش کمي تا قسمتي کار منه!
[+] يک بلاگر 11ساله٬ که خيلي هم قلمبه سلمبه مينويسه!
[+] On Believing ٬ خوندنش به تمام جويندگان حقيقت توصيه ميشود.
[+] خالهزنکبازي در بلاگستان٬ «شيما» کيست!؟
[+] خبردارين که سورئاليست Reload شده؟ هدر و قالب وبلاگش کمي تا قسمتي کار منه!
[+] يک بلاگر 11ساله٬ که خيلي هم قلمبه سلمبه مينويسه!
[+] On Believing ٬ خوندنش به تمام جويندگان حقيقت توصيه ميشود.
Sunday, March 26, 2006
Penicillin V
عين سگ سرما خوردم. گلو درد. پاک از دست رفته. از دست پاک رفتيم ما. همهگي. شايان شاد است. رفتيم از دست پاک. گشتم به دنبال Fu**ing world در ويکي اما نيافتم چيزي. آمپول؟ نه٬ خيلي وقته نزدم. خيلي وقته. 7-8 سالي هست که آنژين نشدم. زماني زياديه براي فراموش کردن پنيسيلينهاي هاي يکمليون و دويست و هشتصد و ششصد. پنيسيلين با سلين ارتباط داره؟ سلين همون فردينانه و فردينان هم توي تيمارستانه. فردينان هذيون ميگه٬ پسرشجاع تايپ ميکنه٬ از پاک رفتيم ز دست. همهمون. نميگم همهگي چون توش گي داره. همون٬ همهمون پاک رفتيم ز دست.
Saturday, March 25, 2006
Monday, March 20, 2006
summary
کتابی خوندم به نام خروس از ابراهیم گلستان. مرگقسطی رو که خيلی وقته تموم کردم. الآن هم سفر به انتهای شب رو دست گرفتم. این بچهگه خیلی وقت آدمو رومیگیره٬ مخصوصا وقت مادرشو. از وقتی خواهره اومده نتونستیم یک ساعت با هم بشینیم یک فیلم نگاه کنیم. خروس رو توصیه میکنم٬ بهتره شماره 25 هفت که پروندهی این ماهش همین خروسه رو هم بگيری درکنارش میل کنی. یک مجموعهی دیویدی از جانیدپ دیدم. جالب بود. بالاخص پنجرهی مخفی و From Hellش. بعد از کلی «سگ» دو زدن پولمو از موسسه گرفتم، اما چون دیر شده بود نتوسنتم ADSL بگیرم. شانس که ندارم، تمام تعطیلات رو باید با خطوط ذغالی دایالآپ سرکنم. به سروگوش چندتایی وبلاگ دستکشیدم. دندونپزشکی نرفتم، بهجاش یک بسته تمبرهندی گرفتم تا حالی به دندونام دادهباشم. Whole Body workout هم شده دوای درد فقر حرکتی. سال نو هم مبارک. سال 84 هم سال سرجمع سال بدی بود هرچند که افتضاح نبود٬ تقریبا شبیه کنکورش.
Thursday, March 16, 2006
کشفيات امروز
کشف اول: دنياي بچهها (کمتر از دوسال مدنظر است) تا حدود زيادي ديجيتاله. يعني دو حالت کاملا مشخص داره: يا از چيزي راضي هستند درنتيجه با فراغ بال ميخندند وشادي ميکنند٬ يا اينکه نه٬ ناراضي هستند٬ پس با فراغ بال گريه ميکنند و عر ميزنند. آري ديجيتاليسم در خون ماست!
کشف دوم: بچهها (کماکان زيردوسال مدنظر است) با وسيلهاي حال ميکنند که دکمههاي زيادي داشته باشد و فشردن هردکمه هم صدا و يا عمل خاصي انجام دهد. وسايلي همچون تلفن٬ راديو ضبط و کيبورد. علاقه به چنين وسايل تکنولوژيکي اين سوال را براي نگارنده پديد آوردهاست که يک قرن پيش٬ که هيچکدام از اين ماسماسکها نبودند٬ بچهها (همان زير دوسالها) با فشردن چه دکمهاي حال ميکردند آيا؟
فرضيهي نگارنده اين است که نبود چنين وسايلي در دوارن کودکي باعث شد تا کودکهاي يک قرن پيش برخلاف اجداد خود تنبلي را کنار گذاشته و پس از بزرگ شدن اين وسائل را خوداختراع کنند تا کودکانشان بتوانند با اين وسايل حال کنند.
کشف دوم: بچهها (کماکان زيردوسال مدنظر است) با وسيلهاي حال ميکنند که دکمههاي زيادي داشته باشد و فشردن هردکمه هم صدا و يا عمل خاصي انجام دهد. وسايلي همچون تلفن٬ راديو ضبط و کيبورد. علاقه به چنين وسايل تکنولوژيکي اين سوال را براي نگارنده پديد آوردهاست که يک قرن پيش٬ که هيچکدام از اين ماسماسکها نبودند٬ بچهها (همان زير دوسالها) با فشردن چه دکمهاي حال ميکردند آيا؟
فرضيهي نگارنده اين است که نبود چنين وسايلي در دوارن کودکي باعث شد تا کودکهاي يک قرن پيش برخلاف اجداد خود تنبلي را کنار گذاشته و پس از بزرگ شدن اين وسائل را خوداختراع کنند تا کودکانشان بتوانند با اين وسايل حال کنند.
Monday, March 13, 2006
دایی
عجب برف و باروني بود. از صبح ساعت چهار يکريز ميباريد. همه نگران بوديم که پرواز لغو بشه. بعد از دوسال و اندي انتظار خيلي ضد حال بود اگر لغو ميشد، که نشد خوشبختانه.
وقتي ميگم دايي، احساس پيري ميکنم، «ميگم» چون خودش که هنوز جز مامي و يکسري اصوات نامفهوم چيزي نميگه. «بيا پيش دايي» فردا ميشه «بيا بغل بابا» و پس فردا هم «يک ماچ به بابا بزرگ بده!»
تجربهي جالبياست اين روزها. يک پسربچهي شر 20 ماهه، سه-چهار هفته تعطيلي، سيصد چهارصد تومن پول حقالتدريس و دستمزد، سه چهارتا کتاب، يک مشت ديويدي و ... البته فقر حرکتی!
وقتي ميگم دايي، احساس پيري ميکنم، «ميگم» چون خودش که هنوز جز مامي و يکسري اصوات نامفهوم چيزي نميگه. «بيا پيش دايي» فردا ميشه «بيا بغل بابا» و پس فردا هم «يک ماچ به بابا بزرگ بده!»
تجربهي جالبياست اين روزها. يک پسربچهي شر 20 ماهه، سه-چهار هفته تعطيلي، سيصد چهارصد تومن پول حقالتدريس و دستمزد، سه چهارتا کتاب، يک مشت ديويدي و ... البته فقر حرکتی!
Friday, March 10, 2006
تکامل
ميري توي مغازه. ترقه و فشفشه ميخواي٬ ميگه نداريم٬ کمي اصرار ميکنی و ناز ميکني٬ اطمينانشو جلب ميکني. طرف ازت آدرستو ميخواد تا محموله رو برات بفرسته. يک ليست بلند بالا در ميياره و آخرش هم اسم و آدرس تورو مينويسه. تشريف ميبري خونه و فوتبالتو تماشا ميکني. آخر شب٬ دوازده به بعد محموله به دستت ميرسه٬ انواع و ااقسام فشفشهها٬ ترقههاي ميکيموس و زنبوري و سيتايي و ... همههم چيني.
منبع موثق: خواهرکوچيکه.
منبع موثق: خواهرکوچيکه.
فقر
من يک آدم فقير هستم. يک فقير ِ بيچارهي نيازمند ِ کمک. به من کمک کنيد. براي من جشن نيکوکاري برگزار کنيد.
من دچار فقر حرکتي هستم.
من دچار فقر حرکتي هستم.
Thursday, March 09, 2006
دندانپزشک نامرد!
چقدر آدمهاي مزخرفي هستند اين دندانپزشکها! يک سرگرمي توي اين زندگي نکبتي داشتم اونم يک دندونپزشک ازم گرفت. يک دندون نيمهخالي داشتم که بعد از غذا خوردن مونس تنهاييهام بود. بعد از هرپرس غذا سرم حسابي گرم ِ تخليهکردن و ورفتن باهش ميشد. تا اينکه يک روز خر شدم و رفتم پيش اين آقا! آره پيش اين نامرد! يهضرب زدو پرش کرد! خداوند از سرتقصيراتش نگذره!
جمعبندي: آره٬ بالاخره سيامک دهان ماراهم سرويس کرد!
جمعبندي2: اين کلا يک رسم شده که هربلاگري که سیامک دهنشو سرويس ميکنه بعدش دروبلاگش مطلبي در اين مورد بنويسه٬ منهم راه بزرگاني همچون اسکيزو و آرمان رو ادامه دادم! همين.
جمعبندي: آره٬ بالاخره سيامک دهان ماراهم سرويس کرد!
جمعبندي2: اين کلا يک رسم شده که هربلاگري که سیامک دهنشو سرويس ميکنه بعدش دروبلاگش مطلبي در اين مورد بنويسه٬ منهم راه بزرگاني همچون اسکيزو و آرمان رو ادامه دادم! همين.
Deism
مواردي که دئيستها تقريبا برسر اون توافق دارند:
1- اعتقاد به يک طراح هوشمند
2- طراح هوشمند خارج از جهان است
3- طراح هوشمند٬ خدا٬ جهان را خلق کرده سپس کناري ايستاده و نظارهگر تکامل آن بر اساس قوانين طبيعي است.
4- خدا هيچ معجزه و عمل ماواءطبيعهاي انجام ندادهاست و در امور طبيعت دخالت نميکند.
5- خدا هيچ فرمان و آموزش اخلاقي به انسان ندادهاست٬ اما انتظار دارد انسان خودش قواعدي براي همزيستي با سايرين تدوين کند.
6- خدا هيچ روحاني و بشري را براي ارتباط با انسان واسط قرار ندادهاست بلکه توسط عملکرد طبيعت با انسان رابطه برقرار ميکند.
7- هرچند هيچ شاهد و دليل علمي براي زندگي پس از مرگ نيست٬ اما دئيسم «اميدوار»است چنين چيزي وجودداشتهباشد.
نگفتم اصول و گفتم موارد٬ چرا که دئيسم اصول دگم٬ اصول دين نداره٬ بلکه يک سري فکت داره که تقريبا همهگي برسرش توافق دارند٬ مواردي هم هست که در ورژنهاي جديدتر سرش بحث دارند مثل مورد دوم. با اينحال اينها حقايق اصلي بود که اکثر دئيست ها قبولش دارند. تا نظر شما چي باشه؟
1- اعتقاد به يک طراح هوشمند
2- طراح هوشمند خارج از جهان است
3- طراح هوشمند٬ خدا٬ جهان را خلق کرده سپس کناري ايستاده و نظارهگر تکامل آن بر اساس قوانين طبيعي است.
4- خدا هيچ معجزه و عمل ماواءطبيعهاي انجام ندادهاست و در امور طبيعت دخالت نميکند.
5- خدا هيچ فرمان و آموزش اخلاقي به انسان ندادهاست٬ اما انتظار دارد انسان خودش قواعدي براي همزيستي با سايرين تدوين کند.
6- خدا هيچ روحاني و بشري را براي ارتباط با انسان واسط قرار ندادهاست بلکه توسط عملکرد طبيعت با انسان رابطه برقرار ميکند.
7- هرچند هيچ شاهد و دليل علمي براي زندگي پس از مرگ نيست٬ اما دئيسم «اميدوار»است چنين چيزي وجودداشتهباشد.
نگفتم اصول و گفتم موارد٬ چرا که دئيسم اصول دگم٬ اصول دين نداره٬ بلکه يک سري فکت داره که تقريبا همهگي برسرش توافق دارند٬ مواردي هم هست که در ورژنهاي جديدتر سرش بحث دارند مثل مورد دوم. با اينحال اينها حقايق اصلي بود که اکثر دئيست ها قبولش دارند. تا نظر شما چي باشه؟
Monday, March 06, 2006
UNDO List
کلي کار و سرگرمي هست که موکول کردم به بعد از کنکور. يعني به الآن. طراحي وب٬ تکميل فلان پروژهي ناقص، يادگيري فلان تکنيک جديد، ديدن فلان فيلم، خوندن... تصميم داشتم همهشونو ليست کنم٬ اما منصرف شدم. چه فايده٬ يک ليست بلند بالا براي خودم درست کنم و بعد 80درصدشو انجام ندم. درمورد بيگانه که صحبت نميکنم٬ صحبت از خودمه...
از در اومده تو ميگه « ميگن فلاني مرده» صداش متعجب و مبهوته. «فلاني کيه؟» «نگهبان جوون موسسه» بهجا مييارم. ميره پيش اون يکي همکار که قديميتره خبرو میده و باهم درموردش صحبت میکنند. همه شوکه شدن. يکي از همکارا چند قطرهاي اشک ميريزه. همه بههم ريختهاند و مبهوت. يکي ميگه «همين ديروز باهش فوتبال بازي کرديم» اون يکي ميگه «خودم ديروز ده بار بهش زنگ زدم...» همه اولش فکر ميکنند سرکار رفتن. اما حقيقته. نگهبان جون موسسه٬ با يک دختر 5-6 ساله٬ ميميره به خاطر ترکيدن آپانديس و قلبي که باتري داشته.
آره خبر خوشيه که بايد زودتر ميدادم. خواهره قراره بياد. بعد از دو سال و اندي. اينبار با يک توله٬ تولهي خندان:
از در اومده تو ميگه « ميگن فلاني مرده» صداش متعجب و مبهوته. «فلاني کيه؟» «نگهبان جوون موسسه» بهجا مييارم. ميره پيش اون يکي همکار که قديميتره خبرو میده و باهم درموردش صحبت میکنند. همه شوکه شدن. يکي از همکارا چند قطرهاي اشک ميريزه. همه بههم ريختهاند و مبهوت. يکي ميگه «همين ديروز باهش فوتبال بازي کرديم» اون يکي ميگه «خودم ديروز ده بار بهش زنگ زدم...» همه اولش فکر ميکنند سرکار رفتن. اما حقيقته. نگهبان جون موسسه٬ با يک دختر 5-6 ساله٬ ميميره به خاطر ترکيدن آپانديس و قلبي که باتري داشته.
آره خبر خوشيه که بايد زودتر ميدادم. خواهره قراره بياد. بعد از دو سال و اندي. اينبار با يک توله٬ تولهي خندان:

Saturday, March 04, 2006
صبح روز سوم
ساعت چهارونيم صبح شنبه است. دقيقا چهارساعت ديگه بايد کنکور دوم رو بدم؛ يا بهتره بگم بخش دوم از کنکور دوم در روز سوم ماراتون کنکور. ديشب بد خوابيدم. قرار هم نبود خوب بخوابم. وقتي يک کنکور نسبتا مزخرف دادي و ذهنت عيني چي درگيره امتحانته و از طرف ديگه استرس امتحان روز بعد رو هم داري همين سه-چهار ساعتي هم که خوابيدي شاهکاره.
ساعت چهارونيم صبحه و من بعد از يک ساعتي غلتيدن در رختخواب، بيدار و سرحال پشت کامپيوتر نشستم و نميدونم چجوري اين چندساعت باقيمونده تا آخرين کنکور رو به سر برسونم. آره آخرين کنکور. نه اينکه نصفه کنکوري که تابحال دادم شاهکار بوده که الآن مطمئن از قبولي صحبت از آخري ميکنم؛ اتفاقا کمي تا نسبتي هم بسيار کنکور مزخرفي بود؛ ولي من ديگه کنکور بده نيستم. همينقدر فهميدم که آب من و کنکور کارشناسي ارشد توي يک جوب نميره. کنکور ارشد يک روبوت ميخواد که اولا تمام سوالات چندسال اخير را در حد حفظ کردن کار کرده باشه [منظور درسهايي مثل رياضي و مدار است و نه دروس حفظي که ما اصلا نداريم!]، ثانيا در عصر کامپيوتر به اندازهي يک ماشين حساب توان محساباتي و سرعت داشته باشه! نخير؛ ما نيستيم! من همينقدر که بتونم کمي ازتکنولوژي روز رو بفهمم و ازش استفاده کنم برام کفايت ميکنه، هيچ اداعايي هم ندارم که بتونم در يک زمان کم و پر از استرس کاري رو که يک PC براحتي انجام ميده [درواقع من وادارش ميکنم که انجام بده] رو بتونم انجام بدم.
همين. اميدوارم اين نصفهي دوم قابل تحمل و اميدوارکنندهتر باشه.
پينوشت: نصفهی دوم اميدوارکنندهتر بود خوشبختانه! پس تا اطلاع ثانوی که همانا هفتهی سوم اردبيهشتماه باشد، از کنکور کذايي ارشد حرفی نزنيم!
ساعت چهارونيم صبحه و من بعد از يک ساعتي غلتيدن در رختخواب، بيدار و سرحال پشت کامپيوتر نشستم و نميدونم چجوري اين چندساعت باقيمونده تا آخرين کنکور رو به سر برسونم. آره آخرين کنکور. نه اينکه نصفه کنکوري که تابحال دادم شاهکار بوده که الآن مطمئن از قبولي صحبت از آخري ميکنم؛ اتفاقا کمي تا نسبتي هم بسيار کنکور مزخرفي بود؛ ولي من ديگه کنکور بده نيستم. همينقدر فهميدم که آب من و کنکور کارشناسي ارشد توي يک جوب نميره. کنکور ارشد يک روبوت ميخواد که اولا تمام سوالات چندسال اخير را در حد حفظ کردن کار کرده باشه [منظور درسهايي مثل رياضي و مدار است و نه دروس حفظي که ما اصلا نداريم!]، ثانيا در عصر کامپيوتر به اندازهي يک ماشين حساب توان محساباتي و سرعت داشته باشه! نخير؛ ما نيستيم! من همينقدر که بتونم کمي ازتکنولوژي روز رو بفهمم و ازش استفاده کنم برام کفايت ميکنه، هيچ اداعايي هم ندارم که بتونم در يک زمان کم و پر از استرس کاري رو که يک PC براحتي انجام ميده [درواقع من وادارش ميکنم که انجام بده] رو بتونم انجام بدم.
همين. اميدوارم اين نصفهي دوم قابل تحمل و اميدوارکنندهتر باشه.
پينوشت: نصفهی دوم اميدوارکنندهتر بود خوشبختانه! پس تا اطلاع ثانوی که همانا هفتهی سوم اردبيهشتماه باشد، از کنکور کذايي ارشد حرفی نزنيم!