گندش بزنه اين چه حاليه من دارم؟! يک جور تنبلي و رخوت و افسردگي شديد و عميق. اگه يک بياد به م بگه فردا مي ميري احتمالا حداکثر واکنشم اين خواهد بود که براش ابرو بالا بندازم. همينطور که امروز توسط آقاي پستچي خبردار شدم که دو هفته ديگه بايد برم تهران مصاحبه براي بورسيه ي وزارت «..» و تنها عکس العملم اين بود که غصه ام شد که بايد زود بجنبم پروژه رو به سرانجام برسونم و برم دنبال کارهاي فارغ شدن. امروز فقط يک صفحه و نيم پروژه رو بردم جلو. گندش بزنن پروژه اي رو که مطالعاتي و تحقيقاتيه. بگرد و بگرد تا مطلب بيابي بعد بخون و بخون تا بفهمي و چيز بدردبخوري توش پيدا کني و بعد هم بتايپش. جمعه که فيلم تماس رو ديدم نشستم و يک مطلب ايدئولوژک نوشتم ولي با توجه به شرايط پيش اومده خودسانسوري مي کنم و مي ذارمش خاک بخوره، فعلا بايد برم دنبال يک کتاب احکام درست و حسابي. کسي يک مرجع مورد قبول حکومت که احکامش قابل تحمل (قابل خوندن) باشه سراغ نداره؟ يکي از رفقا يه بار ازم پرسيد "جدا اگه اين بورسيه قبول شي مي خواي بري؟" من جواب دادم "آره، مي خوام حقمو از اين حکومت بگيرم" و اين فعلا تنها پاسخيه که برام کمي قانع کننده است. ببينيم چه مي شود....
Sunday, August 08, 2004
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 :
Post Comment