دسترسي کم به اينترنت باعث شده يواش يواش ميل و رغبتم به دنياي مجازي کم بشه. درواقع يکجور مرگ تدريجي که البته غمانگيزهم هست. اميدوارم مسئولين گرامي خوابگاه هرچه زودتر به وعده وعيدهاشون عمل کنن تا اينترنت خوابگاه برقرار بشه و بتونم حداقل شبي يکي دو ساعتي پاي نت بگذرونم.
پروسهي دلتنگ شدن براي فضاي قبلي به نحوي برميگرده به عادات. اينکه عادت کردي هر روز يه تعداد آدم مشخص (پدر، مادر، خواهر و ...) رو ببيني اما الآن نميبينيشون يه تلنگر بهات ميزنه که «يه چيزي کمه» و همين تلنبار شدن يکچيزي کمهها باعث ميشه آدم احساس دلتنگي کنه. البته همانطور که به همهچي ميشه عادت کرد به اين ترک ِ عادات هم ميشه عادت کرد! فعلا که من نه هنوز دلتنگ شدم و نه عادت کردم!
Wednesday, September 27, 2006
Sunday, September 24, 2006
A Week Without Family
قطار چهارتخته. خواب بد. چمدان بزرگ. سمند زرد. 3تومن كرايه. موبايل خاموش. خوابگاه در خواب. آشنايي با هماتاقيهاي جديد. دانشگاه شلوغ. ارشدها بعدازظهر. گردش در شهر. آبطالبي يخ. اولين ناهار درخوابگاه. عدسي و ماهيتن. باقي روزها نيز به همين ترتيب. گردش درشهر. در دانشگاه. به دنبال خوابگاه و واحد و سلف و کتابخانه و فيزِيولوژی ...
تا الآن مجذوب تازگي و تنوع محيط جديد شدم. چه درخوابگاه و بودن در کنار آدمهاي جديد و چه در شهر و بودن در محيطي جديد. کمي به خاطر شلوغي و بينظمي محيط خوابگاه حالم گرفتهاست اما از طرف ديگه بودن در کنار يکسري جوون ديگه که شوخاند و نزديک از بعضي جنبههاي فکري برام جالبه.
از رشتههم تا الآن راضي هستم، بهنظرم اون تنوع و جذابيتي رو که دنبالش هستم داره. فعلا همين. به مرور از جزئيات بيشتر خواهم نوشت.
تا الآن مجذوب تازگي و تنوع محيط جديد شدم. چه درخوابگاه و بودن در کنار آدمهاي جديد و چه در شهر و بودن در محيطي جديد. کمي به خاطر شلوغي و بينظمي محيط خوابگاه حالم گرفتهاست اما از طرف ديگه بودن در کنار يکسري جوون ديگه که شوخاند و نزديک از بعضي جنبههاي فکري برام جالبه.
از رشتههم تا الآن راضي هستم، بهنظرم اون تنوع و جذابيتي رو که دنبالش هستم داره. فعلا همين. به مرور از جزئيات بيشتر خواهم نوشت.
Saturday, September 16, 2006
Wind of Change
امشب آخرين شب حضور من در مشهده و ضمنا آخرين شب پخش نرگس* هم هست، به مناسبت چنين تقارن ميموني يک تصميم بزرگ گرفتم. تصميم گرفتم، روبط مجازيمو محدودتر کنم و درمقابل روابط واقعي مو گسترش بدم. با کساني در دنياي مجازي رابطه داشته باشم که حاضر باشند در واقع هم منو به همون اندازه بپذيرن. بايد پذيرفت که پشت اسم پسرشجاع يا پشت آيدي فلان يک شخصيت واقعي با خواستههاي واقعي نهفته و من اون آدم هستم! روابط مجازي جايگزين روابط واقعي نيستند بلکه در بهترين حالت ميتونند مکمل هم باشند. پس اگر برخورد سردي از من در دنياي مجازي ديديد بدانيد و اگاه باشيد که در دنياي واقعي با من به سردي برخورد کردهايد. من حاضر نيستم کسي رو که حاضر به پذيرفتنم دردنياي واقعي نيست دردنياي مجازي بپذيرم و به همين دليل امروز يکي دوستان قديمي مسنجرم، يک دختر به قول خودش محافظهکار رو Delete کردم. بهنظرم ما آدمها همونقدر که ميتونيم از وجود همديگه در دنياي مجازي استفاده کنيم به همون مقدار هم ميتونيم و لايقيم که درواقع هم درکنار هم باشيم.
نسيم خنک و مفرحي ميياد، بهطوري که آدمو وسوسه ميکنه بگه wind of change! چرا که نه! حالا که خيلي از چيزها قراره در زندگي من تغيير کنه اين هم در کنارش.
چه از جهت چنين تصميمي، چه به دليل شرايطي که در تهران خواهم داشت، احتمالا رويهي بهروزرساني اينجا در روزهاي آينده تغيير خواهد کرد.
*شوخي بود البته. تا به حال يک قسمت هم از نرگس رو نديدم.
نسيم خنک و مفرحي ميياد، بهطوري که آدمو وسوسه ميکنه بگه wind of change! چرا که نه! حالا که خيلي از چيزها قراره در زندگي من تغيير کنه اين هم در کنارش.
چه از جهت چنين تصميمي، چه به دليل شرايطي که در تهران خواهم داشت، احتمالا رويهي بهروزرساني اينجا در روزهاي آينده تغيير خواهد کرد.
*شوخي بود البته. تا به حال يک قسمت هم از نرگس رو نديدم.
Friday, September 15, 2006
Push-Up Test
چند تا شناي سوئدي (Push-up) ميتوني بري؟ براي محدودهي سني 20-29 سال، زير 17 تا ضعيفه. بين 17 تا 21 زيرمتوسطه، 22-28 متوسط، 29-35 بالاي متوسط و بيشتر از 35 تا عاليه.
من که 15 بيشتر نمیتونم برم. يعني زير ِ زير متوسط. افتضاح. البته با زير متوسط فاصلهي چنداني ندارم ولي هنوز جاي کار زيادی داره. نگفتي، تو چندتا ميتوني بري؟

+ روش صحيح شنا رفتن.
+ منبع ارقام فوق.
+ توضيحات بيشتر.
من که 15 بيشتر نمیتونم برم. يعني زير ِ زير متوسط. افتضاح. البته با زير متوسط فاصلهي چنداني ندارم ولي هنوز جاي کار زيادی داره. نگفتي، تو چندتا ميتوني بري؟
+ روش صحيح شنا رفتن.
+ منبع ارقام فوق.
+ توضيحات بيشتر.
Wednesday, September 13, 2006
Saturday, September 09, 2006
THX

در اين صفحه ميتونيد مقايسهي بين دو گوشی k750 و L7 رو ببينيد.
تلفنم هنوز بيسيمه (سيم کارت نداره!) براي همين نتوسنتم درست ودرمون تستاش کنم اما به نظر مياد با زبون فارسي مشکل داشته باشه. mp3هاي با bit rate بيشتر از 192k رو پخش نميکنه و در مورد خدمات پس از فروشاش هم ابهاماتي هست! هرچند که اميدوارم بودن در پايتخت بتونه اين مساله رو مرتفع کنه. درهرحال بازم از راهنماييهاي دوستاني که راهنمايي کردن ممنونم.
پينوشت: به نظر مياد بعضي از رفقا با سيستم کامنت اينجا مشکل دارن. نشد ما يک بار يک چيزي رو ارتقا بديم سيستم جديد مشکلي نداشته باشه! لعنت به پيشرفت تکنولوژي!
Thursday, September 07, 2006
Congratulation 2 Persian Blogosphere
مرتبط:
پروندههای وبلاگفارسی نوشته شده توسط وبلاگ «حزب جوانان زير آفتاب»: ازدواج وبلاگی / مرگ حقیقی/ ابتذال در وبلاگستان/ خبرگزاریهای وبلاگشهر/ کافهبلاگ/ اولین زنان وبلاگشهر/ اولین روزهای وبلاگشهر/ مرگ مجازی
رختکن خاطرات: مافیای وبلاگستان!!
Wednesday, September 06, 2006
بچاپ تا ميتواني
فرهنگ بچاپ بچاپ شديدا در بين بازاري جماعت که نه عموم مردم نهادينه شده! يک خربزهي ناقابل ميخري عذاب وجدان همراهته که نکنه طرف بهم گرون انداخته؟ و بعله انداخته! چند قدم ميري پايينتر و خربزه رو با يک نرخ کمتر ميبيني و از احساس کلاه-سر-رفتهگي که هميشه همراهته حسابي کيفور ميشي.
امروز يک يخچال نسبتا بزرگو ميخواستيم توي خونه جابجا کنيم. از دو تا رفتگر محلمون کمک گرفتيم. وقتي کار جابجايي که نهايتا نيم ساعت هم طول نکشيد، تموم شد باباهه دو تومن برد بده بهشون، نفري يک تومن. درنظر داشتيم نفري 500 بديم اما چون يخچال سنگين بود و رفتگراش هم تابلو بود مفنگي هستن هزارتومنش کرديم. تا باباهه خواست پولو بده فرموندن ما از 5000 تومن کمتر نميگيريم! کفرم عميقا دراومد. باباهه که اصلا اهل بحث و چونه زدن نيست رفت که بقيه پولو بياره اما من نذاشتم و رفتم به بحث کردن باهشون. حضرات ميفرمودن ما اجاره نشينيم. حققمون ماهي 150 تومن بيشتر نيست و فلان و بهمان. اما من هرچي فکر کردم نفهميدم چه ارتباطي بين حقوق کم حضرات و تلکه کردن ما براي يک کار کوچيکه! 5 تومن پول براي نيمساعت در حاليکه منه مهندس تا همين يک ماه پيش براي طراحي وب ساعتي 1200 تومن مي گرفتم! براي همين راضي نشدم 5 تومنو بدم. اونها هم 2 تومنو نگرفتن. منم گفتم به سلامت و درو بستم. مطمئن بودم که مين باهم بحث ميکنن و ميان 2 تومن رو ميگيرن. اما اين مامان رئوف ما، منو دور زد و درحاليکه مشغول راست و ريست کردن بههم ريختگي ها بودم رفت و 3 تومن بهشون داد.
خلاصه که خواستم بگم ملت بد جوري افتادن به چاپيدن همديگه. از هرسوراخي که گير مييارن سعي ميکنن حداکثر لقمهي که خيلي هم بزرگتر از دهنشونه بردارن. ميترسم از روزي که توي اين مملکت تقي به توقي بخوره و هرجو مرجي بشه اونوقته که اين ملت گرسنه بريزن به غارت اموال همديگه!!!
امروز يک يخچال نسبتا بزرگو ميخواستيم توي خونه جابجا کنيم. از دو تا رفتگر محلمون کمک گرفتيم. وقتي کار جابجايي که نهايتا نيم ساعت هم طول نکشيد، تموم شد باباهه دو تومن برد بده بهشون، نفري يک تومن. درنظر داشتيم نفري 500 بديم اما چون يخچال سنگين بود و رفتگراش هم تابلو بود مفنگي هستن هزارتومنش کرديم. تا باباهه خواست پولو بده فرموندن ما از 5000 تومن کمتر نميگيريم! کفرم عميقا دراومد. باباهه که اصلا اهل بحث و چونه زدن نيست رفت که بقيه پولو بياره اما من نذاشتم و رفتم به بحث کردن باهشون. حضرات ميفرمودن ما اجاره نشينيم. حققمون ماهي 150 تومن بيشتر نيست و فلان و بهمان. اما من هرچي فکر کردم نفهميدم چه ارتباطي بين حقوق کم حضرات و تلکه کردن ما براي يک کار کوچيکه! 5 تومن پول براي نيمساعت در حاليکه منه مهندس تا همين يک ماه پيش براي طراحي وب ساعتي 1200 تومن مي گرفتم! براي همين راضي نشدم 5 تومنو بدم. اونها هم 2 تومنو نگرفتن. منم گفتم به سلامت و درو بستم. مطمئن بودم که مين باهم بحث ميکنن و ميان 2 تومن رو ميگيرن. اما اين مامان رئوف ما، منو دور زد و درحاليکه مشغول راست و ريست کردن بههم ريختگي ها بودم رفت و 3 تومن بهشون داد.
خلاصه که خواستم بگم ملت بد جوري افتادن به چاپيدن همديگه. از هرسوراخي که گير مييارن سعي ميکنن حداکثر لقمهي که خيلي هم بزرگتر از دهنشونه بردارن. ميترسم از روزي که توي اين مملکت تقي به توقي بخوره و هرجو مرجي بشه اونوقته که اين ملت گرسنه بريزن به غارت اموال همديگه!!!
Tuesday, September 05, 2006
راهنمايي براي خريد گوشي
چه گوشي موبايلي داريد؟ آيا از آن راضي هستيد؟ توصيه ميکنيد؟ غير از گوشي خودتان چه مرغ همسايهاي چشمتان راگرفتهاست؟
ميدونم که انجمنهاي گفتگوي زيادي هست (+ و +) ، اونا رو هم ميخونم، اما گفتم نظر خوانندگان اينجا رو هم بپرسم!
ميدونم که انجمنهاي گفتگوي زيادي هست (+ و +) ، اونا رو هم ميخونم، اما گفتم نظر خوانندگان اينجا رو هم بپرسم!
Monday, September 04, 2006
ubuntu Free CDs
دو سه هفته پيش در سايت اوبونتو قسمت shipit.ubuntu.com براي دريافت اين توزيع لينوکس ثبت نام کردم. از اونجاييکه ايران رو معمولا توي اينجور بازيها راهش نميدن و تحريمه، اصلا انتظار نداشتم سيديها ارسال بشه. با اينحال چون رايگان بود ثبت نام کردم. امروز درکمال تعجب 5 تا سيدي تروتميز اوبونتو از پستچي عزيز دريافت کردم. بامزه اينجاست که 5 تا سيدي از اون سر دنيا تا اينجا رايگان اومده اما پست عزيز ما براي ارسالش 525 تومن از آدم ميگيره. خلاصه که اگر به دنبال اوبونتو هستيد ننشينيد مثل من به دو سه روز دانلود کردن، بلکه ثبت نام کنيد و چند هفته بعد مجموعهي کامل سيديها رو دريافت کنيد.
از امکانات جالب سيستم جديد بلاگر همانا امکان خبر خواني يا Feed Reader ي است. اگر به انتهاي ستون سمت راست وبلاگ من نگاه کنيد ميبينيد که آخرين مطالب ارسالي در صبحانه و بلاگنيوز در وبلاگ من نشون داده ميشه. اينکار براحتي در قسمت اديتور قالب با چندتا کليک رديف ميشه. اونقدر سادهاست که نيازي به توضح و آموزش نداره. فقط کافيه Add Feed رو انتخاب کنيد، آدرس فيد سايت مورد نظر رو بهش بدين و بعد هم جايي که ميخواين اين خبر خوان قرار بگيره مشخص کنيد. در مورد استفاده از AJAX هم در پاسخ به بهرنگ بايد بگم که به وفور در سيستم مديريت جديد بلاگر از AJAX استفاده شده. صفحه خيلي کم Reload مي شه و جالب اينجاست که براي اعمال تغييرات ديگه نيازي به Republish کردن کل وبلاگ نيست و و تنها با يک Save که اونهم AJAX يه، بهسرعت همه چيز تغيير داده ميشه. خلاصه که خداست اين سيستم جديد!
متن گيلگمشي که يکي دو پست قبل آوردم از کتاب رونويسي نکرده بودم بلکه از وبلاگي به نام «آيين و اسطوره هاي ايراني» آوردم که لازمه ذکر خيري ازش بشه. هم مطلبي که در مورد گيلگمش نوشته فوقالعاده و جامعه و هم ساير مطالباش که در وبلاگ به آدرس جديدش مينويسه.
از امکانات جالب سيستم جديد بلاگر همانا امکان خبر خواني يا Feed Reader ي است. اگر به انتهاي ستون سمت راست وبلاگ من نگاه کنيد ميبينيد که آخرين مطالب ارسالي در صبحانه و بلاگنيوز در وبلاگ من نشون داده ميشه. اينکار براحتي در قسمت اديتور قالب با چندتا کليک رديف ميشه. اونقدر سادهاست که نيازي به توضح و آموزش نداره. فقط کافيه Add Feed رو انتخاب کنيد، آدرس فيد سايت مورد نظر رو بهش بدين و بعد هم جايي که ميخواين اين خبر خوان قرار بگيره مشخص کنيد. در مورد استفاده از AJAX هم در پاسخ به بهرنگ بايد بگم که به وفور در سيستم مديريت جديد بلاگر از AJAX استفاده شده. صفحه خيلي کم Reload مي شه و جالب اينجاست که براي اعمال تغييرات ديگه نيازي به Republish کردن کل وبلاگ نيست و و تنها با يک Save که اونهم AJAX يه، بهسرعت همه چيز تغيير داده ميشه. خلاصه که خداست اين سيستم جديد!
متن گيلگمشي که يکي دو پست قبل آوردم از کتاب رونويسي نکرده بودم بلکه از وبلاگي به نام «آيين و اسطوره هاي ايراني» آوردم که لازمه ذکر خيري ازش بشه. هم مطلبي که در مورد گيلگمش نوشته فوقالعاده و جامعه و هم ساير مطالباش که در وبلاگ به آدرس جديدش مينويسه.
Sunday, September 03, 2006
Migrate to Beta Blogger
مهاجرت به بلاگر جديد کار سادهايست. ابتدا به صفحهي blogger.com/migrate-login.g برويد، سپس با نامکاربري و پسورد بلاگرتان لاگين کنيد بعد از آن بايد يک اکانت گوگل (GMail) داشتهباشيد. در صفحهي جديد با اکانت مربوطه لاگين ميکنيد و کار تقريبا تمام است. در اين مرحله چنين پيغامي گرفتم:
Your blogs are being moved to the new version of Blogger. For some blogs, this may take a little while, so we’ll email you at your Google Account email address.
حدودنيم ساعت بعد که ايميلمو چک کردم، بلاگر خبر دادهبود که انتقال کامل شده:
Congratulations! Your move to the new Blogger is complete.
حالا ديگه براي لاگين کردم بايد برم به beta.blogger.com با امکانات جديدي مثل امکان Label گذاشتن براي مطالب (چيزي معادل دستهبندي در ساير سيستمها)، امکانات بهتر براي مديريت قالب، امکان ارسال مطالب به صورت خصوصي و براي خوانندهگان خاص و ...
و اما.... افتاد مشکلها! براي اينکه بتونين از اين امکانات مخصوصا امکان Label گذاشتن که من به دنبالش بودم، استفاده کنيد بايد قالب وبلاگتون رو تغيير بدين و به فرمت جديد تبديل کنيد. جالب اينجاست که فرمت جديد به XML ئه! خيلي جالبه، قالب به فرمت XML من که خيلي هيجان زده شدم. همينه که ميبينيد قالب وبلاگ من تغيير کرده و اين شکلي شده به خاطر همين تغييرات گستردهاست. مدتي طول ميکشه تا قالب رو کاملا روبراه کنمش.
تا اينجا که از قالب جديد و همچنين از امکانات جديد بلاگر راضي بودم فقط اي کاش چندتا قالب فارسيشده هم داشت تا ملت اچتملندان بتونن اين تغييرات رو به راحتي اعمال کنند.
من برم به تغييرات قالب جديدم برسم!
پینوشت: امکانات اضافه شده برای کنترل و تغييرات قالب و کل وبلاگ واقعا جالب و خوبه. هنوز کار داره تا دقيقا دستم بياد چيه ولی فعلا که تغييرات باحالی بوه! دم بلاگر گرم!
Your blogs are being moved to the new version of Blogger. For some blogs, this may take a little while, so we’ll email you at your Google Account email address.
حدودنيم ساعت بعد که ايميلمو چک کردم، بلاگر خبر دادهبود که انتقال کامل شده:
Congratulations! Your move to the new Blogger is complete.
حالا ديگه براي لاگين کردم بايد برم به beta.blogger.com با امکانات جديدي مثل امکان Label گذاشتن براي مطالب (چيزي معادل دستهبندي در ساير سيستمها)، امکانات بهتر براي مديريت قالب، امکان ارسال مطالب به صورت خصوصي و براي خوانندهگان خاص و ...
و اما.... افتاد مشکلها! براي اينکه بتونين از اين امکانات مخصوصا امکان Label گذاشتن که من به دنبالش بودم، استفاده کنيد بايد قالب وبلاگتون رو تغيير بدين و به فرمت جديد تبديل کنيد. جالب اينجاست که فرمت جديد به XML ئه! خيلي جالبه، قالب به فرمت XML من که خيلي هيجان زده شدم. همينه که ميبينيد قالب وبلاگ من تغيير کرده و اين شکلي شده به خاطر همين تغييرات گستردهاست. مدتي طول ميکشه تا قالب رو کاملا روبراه کنمش.
تا اينجا که از قالب جديد و همچنين از امکانات جديد بلاگر راضي بودم فقط اي کاش چندتا قالب فارسيشده هم داشت تا ملت اچتملندان بتونن اين تغييرات رو به راحتي اعمال کنند.
من برم به تغييرات قالب جديدم برسم!
پینوشت: امکانات اضافه شده برای کنترل و تغييرات قالب و کل وبلاگ واقعا جالب و خوبه. هنوز کار داره تا دقيقا دستم بياد چيه ولی فعلا که تغييرات باحالی بوه! دم بلاگر گرم!
Saturday, September 02, 2006
جاودانگی
1. «عجيبه، غريبه، يک معماي پيچيده» اينو توي کدوم کارتون يا سريال تلوزيوني ميگفت؟ امروز موقع چت يک دفعه پروندم و بعد از اون مدام در فکرم که از کجا اومده. يک کارتون ژاپني ِ علمي تخيلي بود؛ درسته؟ يا نه عروسکي بود؟ يادم نيست!
2. گل تساوي ايران[mpeg]. مدتي بود فوتبال نگاه نکرده بودم ويادم رفته بود که فوتبال 90 دقيقه است. درحاليکه نزديک بود دو سه تا گل خيلي قشنگ بخوريم گل بادآوردهي ثانيهي آخر بازي خيلي حال داد.
3. باور اينکه کتاب حماسهي گيلگمش مربوط به 4500 سال پيشه خيلي سخته. در متني که به عبارتي اولين کتاب تاريخ حساب ميشه خوندن چنين چيزي واقعا نفسگيره:
«گيل گمش اينسان شتابناك به كجا ميروي؟ تو هيچگاه زندگي را كه در جستجويش هستي نخواهي يافت، وقتي خدايان انسان را آفريدند مرگ را قسمت او قرار دادند، اما زندگي را براي خود نگاهداشتند...
شادماني و جشن و طرب پيشه كن، پوشاك نو به تن كن، در آب تن را بشوي، به كودك خردسالي كه دستهايت را گرفته است مهربورز و همسرت را در آغوش خويش شادمان ساز، چون اين قسمت انسان است.»
تراژدي و واقعيت موجود در اين سطور بسيار انساني است.
2. گل تساوي ايران[mpeg]. مدتي بود فوتبال نگاه نکرده بودم ويادم رفته بود که فوتبال 90 دقيقه است. درحاليکه نزديک بود دو سه تا گل خيلي قشنگ بخوريم گل بادآوردهي ثانيهي آخر بازي خيلي حال داد.
3. باور اينکه کتاب حماسهي گيلگمش مربوط به 4500 سال پيشه خيلي سخته. در متني که به عبارتي اولين کتاب تاريخ حساب ميشه خوندن چنين چيزي واقعا نفسگيره:
«گيل گمش اينسان شتابناك به كجا ميروي؟ تو هيچگاه زندگي را كه در جستجويش هستي نخواهي يافت، وقتي خدايان انسان را آفريدند مرگ را قسمت او قرار دادند، اما زندگي را براي خود نگاهداشتند...
شادماني و جشن و طرب پيشه كن، پوشاك نو به تن كن، در آب تن را بشوي، به كودك خردسالي كه دستهايت را گرفته است مهربورز و همسرت را در آغوش خويش شادمان ساز، چون اين قسمت انسان است.»
تراژدي و واقعيت موجود در اين سطور بسيار انساني است.