اينجا آزمايشگاه است. آزمايشگاه يکي از دروس مهندسي برق. برخي از دانشجويان روپوشهاي سفيدي دارند. مدرس نيز روپوش سفيدي دارد و در بين دانشجويان بُر خورده است. مدرس در بين گروهها ميچرخد به سوالات پاسخ ميدهد و گاهي سوالي ميپرسد. مدار بعضي گروهها را بررسي ميکند . نتايج را چک ميکند، دکمههاي اسکوپها و مولدهاي شکلموجها را تنظيم ميکند. با گروهي شوخي ميکند و به گروهي ديگر تذکر ميدهد، نه، تذکر نميدهد. سعي ميکند به خاطيان اخم کند درحاليکه نميتواند جلوي خندهاش را بگيرد. زماني که با کسي کاري ندارد در طول کلاس قدم ميزند. مي رود و بر ميگردد. پاهايش که از قدم زدن به درد آمد، پشت ميزش مينشيند، با ورقهاي روي ميزش بازي ميکند. «به اين دوتا آ مي دم، به اون سه تا دختر هم که مدام ميخندن و هيچوقت جواب نميگيرن C مي دم، به اوندوتا آذری هم B منفي ميدم» تا اينکه دانشجويي صدايش مي کند. برگهي ارزشيابياي که خودش درست کردهاست برميگرداند تا کسي نبيند و به جمع دانشجويان بازميگردد. گاهي از اشتباهات دانشجويان خندهاش ميگيرد و گاهي هم عصباني ميشود.
اولين تجربهي تدريسش است و از اين تجربه راضي است.
نمی دونم چرا وقتی مدرس را در آزمایشگاه تصور می کنم ... به یاد مهندس کیش.. می افتم ... یادش بخیر با اون صداهایی که از دهانش در می آورد وقت و بی وقت
ReplyDeleteتوسط ugdvzh
mibini cheghadr rahat mishe az hame chiz lezat boord va razi bood ! az daneshjooyane kheng be khatere eshtebahateshoon va zerangha bekhatere hosheshoon ... kholase zendegi az har zaviyee bebini zibast.
ReplyDeletekhoshhalam ke razi hast
) khili gholombe solombe harf zadam ?!i.
توسط bahar
و اينجا كامنت دوني است و من حرفي براي گفتن ندارم جزء اينكه خيلي با حال بود و به شدت با خودن اين صفحه و تجسم نويسنده اش در هنگام نوشتن ياد گوينده " راز بقاء " افتادم ...
ReplyDeleteتوسط بامداد
سلام مهربانانه....خانم منشی چشم های سگه چه رنگی بود...قهوه ای.....!!!
ReplyDeleteقهوه ای)قهوه ای.......................
آدم های هنری مثل یک قسمت ازیک داستان یایک فیلم ویایک نمایش هستندکه توسط یک خواننده یا یک بیننده بد/بدخوانده یادیده می شوند....
به دیداری دوبارامیدوار
توسط ناما جعفري