[اگر فيلم «خيليدور خيلينزديک» رو نديد اين متن رو.. بخونبن، غير از آخرش چيزيشو لو ندادم!]
بعد از مدتي، نزديک به شيش ماه رفتم سينما و فيلم خوبي ديدم. آخرين باري که سينما رفتم عيد بود براي گل يخ، فيلم گل درشتي بود و زياد اذيت کرد، اما خيلي دور خيلي نزديک، اذيت نکرد. مي تونست اينکارو بکنه و من تا آخرين لحظات ازش انتظار داشتم که اينکارو بکنه و بعد بکوبونمش اما، خوشبختانه، نکرد. خيلي راحت و بي درد سر تموم شد. بدون نتيجه و جبههگيري خاصي.
ميتونست آخرش طرف رو توي بيابون زجرکش کنه و مسلموناي افراطي رو خوشحال کنه و من بگم، آها اينه خداي بزرگي که منتظره يکي يک چيزي بگه تا فوري قدرتنمايي کنه و طرف رو ذليل کنه؟
ميتونست، موقع جون کندن طرف رو مسلمون کنه و به توبه بندازه، تا اينجوري مسملوناي ميانه رو حال کنن و من هم بگم بازهم يک سريال سطحي ِ توابانهي ديگه!
اما هيچکدوم رو نکرد، طرف نمرد، التماس نکرد، خداشناس هم نشد! بلکه بيشتر خانوادهشناس شد.
فيلم صحنههاي زيبا و توريستي قشنگي داره که ميشه ازش لذت برد. دخترهاي قشنگي هم توي پيدا ميشن که از کلوزآپشون روي پرده بزرگ لذت ببري. همچنين لهجهي شيرين مشهدي، که کاملا ملموس بود تماشاگراي مشهدي خيلي باش حال ميکنن.
البته ميشه يک نتيجهگيري منتقد پسندانه هم کرد، طرف مرده و آخرش که پسرشو ميبينه اونهم مرده و حرف اون آخوند جوون و بامزهي اوايل فيلم تعبير شده که ميگفت اون دنيا هم يک روي ديگهي همين دنياست و جاي بدي نيست.
راستي يک سوال، مگه دانشمندها جهان رو اندازه گرفتن که بعدش فهميدن فقط ميتونن4درصدش (رقمش همين بود ديگه؟) روببين؟ اصلا مگه جهان اندازه داره؟ هوم؟..
همين، زيادي وراجي کردم. فعلا برم ببينم اين ميکرو AVRي که گرفتم چه مرگشه، چرا کامپايلر نميشناسش. دو و چهارصد بالاش پول دادم!
نم این فیلم رو دیدم به همون نتیجه خانواده شناسیش رسیدم!
ReplyDeleteاون پست " خوشبختی .. خیلی دور .. خیلی نزدیک" رو هم با جو گیری از اون گذاشتم .
دربارهء گل یخ باهات موافقم . دربارهء « خیلی دور ... » مخالف ... هر چند منکر صحنه های قشنگ و بی نظیر فیلم نمی شم .
ReplyDelete