Saturday, September 10, 2005

يک فيلم و چند نتيجه

[اگر فيلم «خيلي‏دور خيلي‏نزديک» رو نديد اين متن رو.. بخونبن، غير از آخرش چيزي‏شو لو ندادم!]
بعد از مدتي، نزديک به شيش ماه رفتم سينما و فيلم خوبي ديدم. آخرين باري که سينما رفتم عيد بود براي گل يخ، فيلم گل درشتي بود و زياد اذيت کرد، اما خيلي دور خيلي نزديک، اذيت نکرد. مي تونست اينکارو بکنه و من تا آخرين لحظات ازش انتظار داشتم که اينکارو بکنه و بعد بکوبونمش اما، خوشبختانه، نکرد. خيلي راحت و بي درد سر تموم شد. بدون نتيجه و جبهه‏گيري خاصي.
مي‏تونست آخرش طرف رو توي بيابون زجرکش کنه و مسلموناي افراطي رو خوشحال کنه و من بگم، آها اينه خداي بزرگي که منتظره يکي يک چيزي بگه تا فوري قدرت‏نمايي کنه و طرف رو ذليل کنه؟
مي‏تونست، موقع جون کندن طرف رو مسلمون کنه و به توبه بندازه، تا اينجوري مسملوناي ميانه رو حال کنن و من هم بگم بازهم يک سريال سطحي ِ توابانه‏ي ديگه!
اما هيچکدوم رو نکرد، طرف نمرد، التماس نکرد، خداشناس هم نشد! بلکه بيشتر خانواده‏شناس شد.
فيلم صحنه‏هاي زيبا و توريستي قشنگي داره که مي‏شه ازش لذت برد. دخترهاي قشنگي هم توي پيدا مي‏شن که از کلوزآپشون روي پرده بزرگ لذت ببري. همچنين لهجه‏ي شيرين مشهدي، که کاملا ملموس بود تماشاگراي مشهدي خيلي باش حال مي‏کنن.
البته مي‏شه يک نتيجه‏گيري منتقد پسندانه هم کرد، طرف مرده و آخرش که پسرشو مي‏بينه اون‏هم مرده و حرف اون آخوند جوون و بامزه‏ي اوايل فيلم تعبير شده که مي‏گفت اون دنيا هم يک روي ديگه‏ي همين دنياست و جاي بدي نيست.
راستي يک سوال، مگه دانشمندها جهان رو اندازه گرفتن که بعدش فهميدن فقط مي‏تونن4درصدش (رقمش همين بود ديگه؟) روببين؟ اصلا مگه جهان اندازه داره؟ هوم؟..
همين، زيادي وراجي کردم. فعلا برم ببينم اين ميکرو AVRي که گرفتم چه مرگشه، چرا کامپايلر نمي‏شناسش. دو و چهارصد بالاش پول دادم!

2 comments:

  1. Anonymous12/9/05 08:41

    نم این فیلم رو دیدم به همون نتیجه خانواده شناسیش رسیدم!
    اون پست " خوشبختی .. خیلی دور .. خیلی نزدیک" رو هم با جو گیری از اون گذاشتم .

    ReplyDelete
  2. Anonymous13/9/05 03:31

    دربارهء گل یخ باهات موافقم . دربارهء « خیلی دور ... » مخالف ... هر چند منکر صحنه های قشنگ و بی نظیر فیلم نمی شم .

    ReplyDelete