خوب نيست. اصلا زندگي خوبي نيست. از صبح تا شب پاي کامپيوترم و با کدهاي مختلف ور مي رم. عين رواني ها. مثلا دارم کاري مي کنم. براي اين. براي اون. براي کسايي خودمو مي کشم که يک صدم فارنهايت هم برام تب نمي کنند. نبايدهم بکنند. اونا که مثل من رواني نيستند. اگه يه جاي يک کاريم ايراد کوچيکي داشته باشه يا اگه کسي کاري رو ازم خواسته باشه، تا نيمه شب بيدار مي مونم، خودمو از هزار چيز محروم ميکنم تا اونکارو درست و کامل انجام بدم. چي بدست ميارم؟ اي کاش حداقل پول خوبي بدست ميآوردم، فقط خودمو به خانواده و قبط تلفن بدهکار ميکنم! زمانهايي که ازدستم مي رن. جووني که تموم مي شه.
اصلا لذت نمي برم. نه اينجوري نمي شه. نميشه.... بايد يک فکري کرد. فکر کنم! حتمن بعدش هم تصميم بگيرم! اونوقت چي ميشه؟ عوض مي شم؟ حسابگر و منفعطلب ميشم؟ ديگه اونقدرها سادهلوح هم نيستم که با تصميم گرفتن حالم خوب بشه. من اينم که هستم و اينه که خيلي بده.
از یه طرف میگی "از دوستاني که من زحمت قالب هاشونو در بلاگ اسپات کشيدم.... و از طرف دیگه میگی "مثلا دارم کاري مي کنم. براي اين. براي اون. براي کسايي خودمو مي کشم که يک صدم فارنهايت هم برام تب نمي کنند.خوب حالا خودت بگو به چه ساز تو برقصم زمونه زمونه ، از دست تو دل من چه خونه، چه خونه(ببخشید قاطی شد). در هر صورت من یه مشکل دارم و فقط تو رو دارم که حلش کنی. برات آف میذارم.
ReplyDeleteمنم هموني كه عليرضا گفت البته به غير از دو خط آخر ...
ReplyDeleteسلام.
ReplyDeleteمن تازه اینجا رو دیدم.مبارکه.
راستش رو بخوای من شدیداً با این آقای سیامک که گفتی،موافقم.
این کامنت دونی ات چرا این مدلیه.من سر در نمیارم اسمم رو کجا باید بنویسم.به هر حال به کامنت بدون اسم خودت در.
ReplyDeleteامضا:من همون قبلیه ام
....
ReplyDelete